نتایح جستجو

  1. حدیثه خانم

    در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم

    میلاد گفت: _ چشم آقا. و از جایش بلند شد. _ الان نیاز نیست بیاریش اینجا. الان فقط باید بی‌گناهی خودتو ثابت کنی. _ آقا هر کاری بگید می‌کنم. _ به خواهرت زنگ بزنه. باهاش قرار بذار. تو کافه خودمون که امنه. ببین قضیه از چه قراره. نتیجه کالبد شکافی رو بفهم بعد بیا اینجا. فهمیدی یا نه؟ _‌ بله آقا...
  2. حدیثه خانم

    دفترکار دفترکار ویراستار | حدیثه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39741/ به قلم. @Chaos ایرادات: مشکلات نگارشی تحویل به ویراستار: ۱۴۰۴/۰۶/۱۶ اتمام کار : ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
  3. حدیثه خانم

    نقد کاربر نقد رمان نابود کرد، نابود شد| Hadis hpf

    حدیث خانم سلامم خوبی؟ من یه سوال داشتم چرا صدای بوق بوق منظم؟ چرا صدای بوق منظم نه. این جمله خیلی رو مخم رفته بود😂😭 ولی در کل رمان قشنگی بود قشنگی قلم شما دیگه ثابت شده هست.🐢
  4. حدیثه خانم

    چالش [ تمرین نویسندگی ] 1️⃣3️⃣

    پشت پنجره رو به فضای یخ‌زده بیمارستان ایستاده بود، نیش‌خند زد. به روزی که عینک به چشم زده بود و مدادهایش را داخل موی گوجه‌ایش فرو کرده بود؛ به امید روزی که مدال طلای المپیاد فیزیک را بیاورد.
  5. حدیثه خانم

    تاریخ وفرهنگ تقویم نگار 🌹🌹🌹

    امروز 🌱 جمعه - ۲۱ شهریور ۱۴۰۴ 2025-09-12 Friday - September 12, 2025 ١٤٤٧/٠٣/١٩ الجمعة - ١٩ ربیع الاول ١٤٤٧ روز سینما 🔥
  6. حدیثه خانم

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    پیش بیاد پایه‌ام غرغرو؟
  7. حدیثه خانم

    در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم

    آقای احمدی در پاسخ مریم پرسید: _ برادرتون کجا زندگی می‌کنه و چیکارست؟ _ از هیچیش خبر ندارم. اون دو تا شماره هم که دارم بخاطر اینه که خودش بهم زنگ زده. _ اون دو تا شما اصلا به نام برادرتون نبود. _ چی؟ منو نترسونید! آقای احمدی در پای چپش احساس لرزش کرد. تلفنش را برداشت و جواب داد: _ بله!... باشه...
عقب
بالا پایین