نتایح جستجو

  1. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    زن در حالی که با موهایش ور می‌رفت، گفت: - خب، این به قول تو هوشیار شدن به احساس بد طرف می‌ارزه؟ ایوان لحظه‌ای درنگ کرد. تمام زمان‌هایی که حقیقت تلخ را همچون سنگ به طرفش پرتاب کرده بودند و او هم وانمود کرده بود آن را بدون هیچ اندوه و خشمی قبول کرده؛ لیک شب‌ها به آن‌ها می‌اندیشید را به یاد آورد...
  2. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    ایوان آهی کشید و دستش را میان موهای ل*خت و زرگونش فرو برد. البته که آن ماجرا را نیک به خاطر داشت! زن ادامه داد: - به بهونه‎‌ی این که بیماری و اون آسیب می‌بینه، ولش کردی و قلبش رو شکستی. خودت هم حسابی عذاب وجدان گرفتی. اگر کسی دقت می‌کرد، می‌توانست ببیند آتش در چشمان دورنگ آبی و خاکستری ایوان...
  3. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    زن آهی نمایشی کشید که ایوان را یاد هنرپیشه‌های تئاترهای آبکی که انسان باور نمی‌کرد هنوز وجود دارند می‌انداخت. - اگه خیلی اصرار داری، باشه. بگو ببینم، عقل یا احساس؟ در پاسخ به این سوال، لحظه‌ای درنگ نکرد. جواب را به خوبی می‌دانست. - عقل. زن روی صندلی چرمی مخصوص ملاقات‌کنندگان نشست. لحنش نشان...
  4. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    زن دستش را در گیسوانش برد و آن‌‌ها را پریشان کرد. - ولی به زودی دیگه این رو نمیگی. ایوان دستانش را مشت کرد و ناخن‌هایش را چنان در پوستش فشرد که کم مانده بود خون روان شود. - خانم، دارید با من شوخی می‌کنید؟ زن لبخندی زد؛ لبخند ملیحی که به نظر ایوان، هیچ اثری از خیرخواهی و محبت در آن نبود. - با...
  5. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    گویی زن حرف ایوان را نشنیده بود. طره‌ای از موهایش را کنار زد. - به نظرت یخ بهتره یا آتیش؟ ایوان به سختی تبسمی کرد. - متوجه منظورتون نمیشم. زن قهقهه‌ای سر داد که ایوان را به تعجب واداشت که چرا هیچ‌کدام از بیماران از خواب نپریدند تا ببینند صدای خنده از کجاست.. - اوه، خیلی هم خوب متوجه میشی! مگه تا...
  6. Emily

    چالش [ تمرین نویسندگی ] 1️⃣3️⃣

    از پنجره به بیرون نگریست و لبخندی بر ل*ب‌های نازک و رنگ‌پریده‌اش نقش بست.
  7. Emily

    دنباله دار به نفر قبلی میاد چه عطری بزنه؟

    یه عطر شیرین و طبیعی. چیزی مثل بوی گل یاس.
  8. Emily

    نقد کاربر نقد دلنوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    درود نویسنده‌ی عزیز. اولین نکته‌ی جذاب دلنوشتتون، اسم اونه. اسمی که حال و هوای غم‌انگیز دلنوشته رو به خوبی منتقل می‌کنه. زبون اثر ساده و صمیمی و روونه؛ با جملاتی که از اعماق وجود اومدن. موفق باشید.
  9. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    چرا این کتاب خوره‌ای به جانش انداخته بود که از دست هیچ کتاب ارزنده‌ای برنمی‌آمد؟ نمی‌دانست. سرفه‌ای از دهانش گریخت و سینه‌اش تیر کشید. حس کرد سایه‌‌ی زنی را می‌بیند؛ سایه‌ای بلند و باریک‌اندام. نخست اندیشید یکی از پرستاران در حال انجام وظیفه شیفت شبانه است؛ لیک وقتی سایه نزدیک‌تر شد، دید پیراهن...
  10. Emily

    صندلی داغ سری۱۳۶|Emily

    درود عزیز. 1- صداقت. راستش ترجیح میدم فرد وقتی ازم ناراحته یا ایرادی می بینه، رک و راست بهم بگه تا این که بره پشت سرم بگه شهرزاد فلان و بهمان. 2- شاید تنها ویژگی‌ایم که به خاطرش به خودم افتخار می‌کنم، تواناییم تو کنترل خشم باشه. 3- بله، البته. به نظرم، دفترچه خاطرات مکان امنیه برای اون حرف‌هایی...
  11. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    قرصش را بدون آب فرو برد. دست لاغر و استخوانی‌اش را بر سینه‌اش فشرد و کوشید درد شدیدی که نیشتر به جانش میزد را تسکین بخشد. پتوی سفیدرنگ بیمارستان که بوی اتانول می‌داد را روی خودش کشید و به زوزه‌ی باد و ضربه‌ی سرانگشتان باران بر پنجره گوش سپرد تا حواس ذهنش را از افکار آزاردهنده پرت کند. فایده‌ای...
  12. Emily

    نقد کاربر نقد رمان نابود کرد، نابود شد| Hadis hpf

    درود نویسنده عزیز. اسم جذابی انتخاب کردین. همچنین خلاصه خلاقانه و به خوبی نوشته شده. با کلیت اثر هم ارتباط خوبی داره‌. دومین نکته، اینه که رمان محاوره‌ای نوشته شده، اما به سمت تبدیل شدن به مکالمه روزمره نرفته. استعاره‌‌ها،در سطح طبیعی و خوبن. توصیف به اندازه‌ی لازم وجود داره و تو پارت‌هایی که...
  13. Emily

    در حال تایپ داستانک نبرد آتش و یخ|شهرزاد قصه‌گو

    نام: نبرد آتش و یخ ژانر: روانشناختی. نام نویسنده: شهرزاد قصه گو خلاصه: ذهن! کلمه‌ای به ظاهر ساده، کوتاه و پیش‌پا افتاده، لیک در تار و پود، آمیخته‌ای از حقیقت و دروغ، وهم و واقع و برودت و گرما. این کلمه‌ی سه‌حرفی، پیچیده‌تر از آن است که ما می‌انگاریم. سخن نویسنده: ضمن تشکر از این که داستانک من...
  14. Emily

    صندلی داغ سری۱۳۶|Emily

    درود عزیز جان. ۱-شهرزاد.البته اسم واقعیم نوراست. ۲-intj. ۳-لطف دارین عزیز. ۴- این ‌که بتونم آثاری بنویسم که به مردم کمک کنه. ۵- رسیدن به ثروت واقعی(آرامش، عقل و شعور،علم) ۶- بله، ولی از نوع آماتورش. ۷- اسمش رو یادم نیست، ولی یادمه راجع به یه دبیرستان تو یه روستای کوچیک بود. ۸- انسانی. ۹- راستش...
  15. Emily

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    خیر اهل کتاب کلاسیک؟
  16. Emily

    صندلی داغ سری۱۳۶|Emily

    شهرزاد و ایران دخت لاغر، موی مشکی، رنگ‌پریده و چشم آبی. یه جورایی می‌تونه سخت باشه. ما تو محاصره ترندهاییم و باید خیلی حواسمون باشه که اسیرشون نشیم و قوه تعقلمون رو از دست ندیم.
  17. Emily

    صندلی داغ سری۱۳۶|Emily

    ۱-درود، خوبم. ۲-شیراز ۳- پونزدهمین.(آذر شونزده سالم تموم میشه) ۴- این که بلد نیستم احساساتم رو نشون بدم. ۵- یه پرنده‌ی مرده. ۶- این که به ثروت واقعی، یعنی عقل و شعور، آرامش و علم برسم. ۷- عاشق که نه ولی خب بازیگری تیموتی شالامی رو خیلی می‌پسندم. ۸- کیش. ۹- سمفونی دریاچه قو. ۱۰- نقد دلنوشته،...
  18. Emily

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    به داستانکی که دارم روش کار می‌کنم.
عقب
بالا پایین