نتایح جستجو

  1. هوروس

    عالی رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    پچ‌پچ‌ها در میان جادوگران پیچید. برخی با هیجان، برخی با تردید و بیشترشان در سکوتی عمیق تنها نگاه می‌کردند به لوسین که حالا تنها ایستاده بود. همچون سایه‌ای جدا از همه. همچون رمزِ حل‌نشده‌ای در متنِ آئین باستانی. پسرک را مقابلش آوردند. پسر گریه نمی‌کرد، اما می‌لرزید. چشم‌های بزرگش به لوسین خیره...
  2. هوروس

    عالی رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    نگاه‌ها منجمد ماند. نفس‌ها بی‌صدا در سینه حبس شد. اکاریزسما قدمی به جلو برداشت؛ قامتش که پیش‌تر هم از بار سالیان خمیده بود، حالا گویی اندکی بیشتر فرو ریخته بود؛ انگار چیزی درونش ترک برداشت اما خودش را نگه داشت. هنوز سلطان بود، هنوز ایستاده. اما لوسین با صدایی آرام، ناباورانه، شبیه کسی که با...
  3. هوروس

    عالی رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    سپس رو به لوسین چرخید. صدایش آرام اما محکم در تاریکی طنین انداخت؛ با لرزشی درونی که چیزی میان جسارت و امیدی ممنوعه بود: - فقط یه شرط دارم. لوسین بی‌کلام سر خم کرد. هیراشما دست برد به گردنبند بلورینش و از زیر یقه، سنگی بیضی‌شکل بیرون کشید؛ سبز تیره، شفاف با رگه‌هایی که در دلش پیچ می‌خوردند، انگار...
  4. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    پاسخ من نگاه کردم... نه با امید نه با کینه فقط نگاه کردم سکوت کردم... نه از درک نه از بخشش فقط سکوت کردم نه پرسیدم نه پذیرفتم نه حتی رد کردم من فقط دیگر باور نکردم.
  5. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    صدای من از میان درد فکر می‌کنی این کشیدنِ درد بازیِ بی‌رحمانه‌ی من است. در جدال با تو! شطرنجی خونسرد... با پیاده‌ای تنها، بازی می‌کنم...! اما نه... من، هرگز تو را روی تخته‌ی رنج نگذاشتم که ببازمت یا ببرمت. من تو را دیده‌ام... آن‌سوی سکوت، از لابه‌لای نفس‌های کوتاه و بی‌امیدت، از نبضِ...
  6. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    شاید... من در اوجِ بی‌حسی‌ام جایی میان فریادی که بالا نمی‌آید و چشمانی که اشک را فراموش کرده‌اند. نه ایمانی به آغوشی در انتظار نه باوری که ادامه، ارزشی داشته باشد. شاید... آن طعمِ شیرینِ نایاب دیگر نیست. شاید تکرارِ نفس‌ها و عبورِ لحظه‌ها فقط تمرینی‌ست برای مردنِ تدریجی حس‌ها... شاید من...
  7. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    من این‌جا بودم... نه به هیاهوی معجزه نه در کوه و درخت نه در دعایی بلند نه در سِجده‌ای بی‌باور من در همان لحظه‌ی نخستِ تردید در آن مکثِ خاموش میان گریه و فریاد در شکستِ واژه بر لبانت در وا ندادنِ دلت به هیچ‌کس آنجا بودم. تو گمان کردی ساحری و خواستی بر دفترم خط بکشی اما من خط نمی‌نویسم من،...
  8. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    گم‌گشته‌ام... در میانه‌ی بازیِ بی‌قاعده‌ای که نامش را زندگی نهاده‌اند و دست‌هایی دارد ناپیدا، اما حاکم؛ با انگشتانی که از هر بندشان هزار ترفندِ خاموش چون ماری در مه به بیرون می‌خزد. گمان می‌بردم ساحری‌ام با نیرویی نهفته که می‌توانم ناگفته‌ها را پیش از نوشتن درک کنم. اما خطی آمد نه آشنا نه از...
  9. هوروس

    اطلاعیه درخواست نقد شعر

    درود درخواست نقد موضوع 'مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور' https://forum.cafewriters.xyz/threads/41288/
  10. هوروس

    نقد و بررسی نقد و بررسی مجموعه اشعار بر مدار اندوه و امید | منتقد: چکاوک سپید

    سپاسگزارم از دقت‌نظر شما در نقد، و اطمینان می‌دهم که این پاسخ صرفاً از سر احترام به گفت‌وگوی ادبی‌ست، نه رد یا بی‌احترامی به دیدگاه‌تان. البته اجازه می‌خواهم یادآور شوم که اگر قرار باشد شعر را صرفاً بر پایه‌ی فهرستی از آرایه‌های لفظی مانند تلمیح، حسن تعلیل یا ایهام داوری کنیم، ناگزیر خواهیم بود...
  11. هوروس

    نقد و بررسی نقد و بررسی مجموعه اشعار بر مدار اندوه و امید | منتقد: چکاوک سپید

    با امتنان از توجه دقیق و تحلیلی که به مجموعه‌اشعار این‌جانب معطوف شده است، مایلم نخست به نکته‌ای بنیادین اشاره کنم: هر اثر ادبی، به‌ویژه در حیطه‌ی شعر، تنها محصول زبان نیست؛ بلکه برآیند بینش، تجربه‌ی زیسته، و ترجیح‌های زیبایی‌شناختی آفریننده‌ی آن است. لذا اگر نقدی بخواهد منصفانه و سازنده باشد،...
  12. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    دوگانگی خدا گاه‌گاهی که مستی بیش از مستی درونم را می‌بلعد، به خودم مشکوک می‌شوم: که نکند، همه‌ی این عبادت‌ها سوء‌تفاهمی قدسی بوده‌اند؟ نکند تو، فریبنده‌ترین فریفتگان باشی، ای خدای دو چهره؟ که هم نوازش را آفریدی، هم تیغ را، هم نغمه را، هم ناله را، هم خرد را، هم جنون را. و این‌همه را در یک مشت...
  13. هوروس

    نظارت همراه رمان مه، نام من را می‌داند| ناظر: malihe

    درود در گیر دو تا رمان هستم و یه سری مسائل شخصی زمان رو پر کردهـ به زودی ♡
  14. هوروس

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    درود درخواست جلد برای مجموعه اشعار «فریب» موضوع 'مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور' https://forum.cafewriters.xyz/threads/41288/
  15. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    مرگِ نرم زمانه، لبخندِ کجی زده به سرنوشتِ من، و تاسِ افتاده بر میز همیشه همان عدد را تکرار می‌کند. عددِ تنهایی. من عاشقی‌ام که در بی‌قراری خویش خواب دیده‌ام: کسی خواهد آمد، با صدای باران و دستانی که می‌فهمند. اما معشوق، خیالِ خالص بود و خنده‌اش، ترکیبی از مه و فراموشی. نه صدایی، نه سایه‌ای نه...
  16. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    پله پله‌های رو به زیرزمین را شمردم: هفده تا. هفده شکاف میان من و تاریکیِ بی‌انتها. هر پله، نامی داشت: اولی را «ترس» خواندم، دومی، «خاطرهٔ گمشده». پلهٔ آخر، شکسته بود و بی‌نام مانده بود... با چراغی در دست که رو به خاموشی می‌رفت، فرود آمدم. آهسته. مثل کسی که به ملاقاتِ خودِ قدیمی‌اش می‌رود...
  17. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    و زمان ایستاد و زمان ایستاد... نه در قامت ساعتی خواب‌رفته بر دیوار، نه در ثانیه‌ای کور که از چشمان جهان افتاده باشد. و زمان ایستاد درست همان لحظه که حادثه نفس کشید، اما کسی جرأت نکرد آن دمِ تاریک را «زندگی» بنامد. تمام جهان، چون نخی پوسیده در دستان خیاطی کور، آویزان ماند میان دو پلک که هرگز...
  18. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    سایه سایه‌ای دیدم، درازتر از خودِ من، از قامتم فراتر رفته بود و پیش‌تر از قدم‌هایم می‌رفت، نه با فاصله‌ی زمین، که با فاصله‌ی زمان. من، بی‌صدا دنبالش کردم، اما او با هر تکه‌ی شکسته‌ی نور، رازهایی را روشن می‌کرد که هنوز در تاریکیِ من خاک می‌خوردند. می‌دانست چیزهایی را که من جراتِ اعترافشان را...
  19. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    «قابِ تنهایی» بودنی تهی‌تر از نبودن، میان جمعِ زندگان، مرده‌ام به بلندای هیچ. تنهایی‌ام را سخت ب*غل می‌کنم در قابِ خاموشی، بی آن‌که تصویری در آن نقش بسته باشد. دستانم به آغو*شِ خودم عادت کرده‌اند، و چشم‌هایم تنها برای درونم اشک می‌ریزند. این جهان پر از صداست، اما هیچ‌کدام‌شان من را صدا...
  20. هوروس

    در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

    «نبودن» نبودن، زیستنی‌ست بی‌رنگ، بی‌معنا؛ چون کتابی خالی از واژه، که تنها جلدی فاخر دارد و نامی بلند بی‌آنکه هرگز خوانده شده باشد... چون جنگلی، که در آن هیچ درختی نیست، و باد، با خود جز تکرارِ تهی نمی‌آورد. چون سایه‌ای بر دیوار، بی هیچ قامتِ ایستاده، که کسی پشتش نایستاده باشد اما ادای حضور را...
عقب
بالا پایین