نتایح جستجو

  1. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    داشت صبرش را سر می‌برد. امیرعلی، لاقید جرعه‌ای از چایش را نوشید؛ مثل چای‌های مادرش نمی‌ماند، طعم گیاهی متفاوتی داشت که با عطر دارچین ادغام شده‌ بود. - پلیس جماعت رو که می‌شناسین، اومدم یه سر و گوشی آب بدم. از این صراحت کلام به وضوح جا خورد، ابتدا رنگش به مانند گچ دیوار سفید شد و کمی بعد به سرخی...
  2. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    ظاهرش انرژی منفی به آدم منتقل می‌کرد. یک لحظه از درون آتش گرفت، این مردک عیاش با چه عقلی می‌خواست دختر هم‌سن بچه‌اش را به همسری بگیرد؟ واقعاً که شرم‌آور بود. صدای نخراشیده‌اش سکوت مابین‌شان را شکست: - خوش اومدی جوون، به ما نگفته‌ بودن قراره پلیسی به روستا بیاد؟ چه خبر شده؟ مرد لهجه‌ی غلیظ و خشکی...
  3. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    نگاه به پوست سیاه و پیشانی برآمده‌اش انداخت و شروع به معرفی خودش کرد: - استوار مالکی هستم، به ابوداوود خبر بده که می‌خوام ملاقاتش کنم. پسرک دست و پایش را گم کرد و به مِن‌ و‌ مِن افتاد: - شما.... شما پلیسید؟ حوصله‌ی معطل ماندن نداشت. - من زیاد وقت ندارم پسر خوب، کار مهمی باهاش دارم. همان هنگام...
  4. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** سطل فلزی را به قعر چاه فرستاد. آواز پیوسته‌ی بلبل‌ و گنجشک‌ها در سکوت بعد‌ از‌ ظهر آبادی می‌شکست. حضور فردی را در کنارش احساس کرد و ثانیه‌ای بعد، آوای آرام مردانه‌ای در گوشش طنین انداخت: - پدرتون میگن می‌خواین به این ازدواج تن بدین. لقب سیریش برازنده‌اش بود. چه لفظ‌ قلم هم حرف میزد. طناب را...
  5. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام گلی چهار پارت ارسال شد، در مجموع ده پارت چک نشده‌ https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364983
  6. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    با دقت گوش سپرد و هرچه که پیش می‌رفت در دل می‌گفت، چه چیزی در این دختر وجود دارد که آن مرد او را تافته‌ی جدا بافته فرض می‌کند؟ بیرون از آن خانه، ترگل، در حالی که روی ماسه‌ها نشسته‌ بود زیر ل*ب آواز غمگین محلی را می‌خواند. خیمه‌ی گوسفند‌های دورش و صدای بع‌بعشان، مثل این بود که می‌خواهند با او...
  7. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    این حرف‌ها سوران را بیشتر به جلز و ولز می‌انداخت. چرا از پیراهن پر نقش و نگار تن خواهرش زودتر پی به حقیقت نبرد؟! برآمدگی استخوان فکش از شدت خروش غیرتش نشأت می‌گرفت. ترگل کله‌شق و سر به‌ هوا بود و اوی بی‌‌عرضه به عنوان برادر بزرگ‌‌تر در کنترل کردنش عقیم می‌ماند. - حرومزاده‌ها چطور می‌تونن برای...
  8. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    سوران پیاده نشده داد کشید و به سیستانی چیزی گفت که نفهمید. خانه‌ای خشتی با پنجره‌های چوبی آبی که سقف گنبدی شکلی داشت، آرامش اندکی به روحش بخشید. حوض کوچکی که میان صحن حیاط قرار داشت هم‌چون چشمه‌ای در یک بیابان وسیع می‌درخشید. خودش را به تخت ل*خت و پوسیده‌ی پایین ایوان رساند و خستگی در کرد. بوی...
  9. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** عینک آفتابی‌اش را به چشم زد تا از سوزش‌شان بکاهد. روی دشت‌های اطراف چیزی جز بوته‌های خار و درختان بلند نخل نمی‌رویید. صدای ضبط را زیاد کرد. خواننده‌ی زن عرب، با لحن سوزناک و غمگینی می‌خواند و سوران را به اندوه عمیقی فرو می‌برد. امیرعلی در حین رانندگی حواسش پی پسرک می‌رفت و برمی‌گشت. صدای...
  10. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام گلم، دو پارت فرستاده شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364788
  11. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    پشت به او مشغول کشیدن غذا برای خودش شد. دیری نگذشت که دستی دور کمرش پیچید، زمزمه‌ی پر از شیطنتش هوش و حواسش را با خود به یغما برد. _ تازه از سفر برگشتم، اینه استقبالت؟ یه‌ خرده از زن‌های مردم یاد بگیر. آن نیمه‌ی آخر حرفش همه‌ چیز را خراب کرد، نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و مثل اسپند روی آتش...
  12. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    چشمانش از صفحه‌ی خاموش تلویزیون دل کندند، سرتاپایش را همچون افعی برانداز کرد، جوری که به خود لرزید. وقتی لیوان را به غضب از دستش گرفت و بدون اینکه به آن ل*ب بزند روی میز محکم کوبید، فهمید یک جای کار ایراد دارد. رفتارهایش را نمیشد پیش‌بینی کرد. پنجه‌های زبر مردانه‌اش، بین موهای خیسش تنیدند. صحنه‌ی...
  13. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام گلی ۴ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364262
  14. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    مثل بچه‌های تخس و زبان‌ نفهم یک گوشش در بود و آن یکی دروازه! - برام مهم نیست، مگه اون به فکرم بود که من به فکرش باشم؟ چطور تونست ماهی؟ چطور با دلم بازی کرد؟ صدای ریز گریه‌اش از پشت گوشی شنیده شد. پوفی کشید و دست بر پیشانی‌اش گرفت. - آخه قربونت برم، خواهر گلم، این‌ جوری که خودت رو از بین می‌بری...
  15. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    این همه حق‌ به‌ جانب بودنش، کفرش را در می‌آورد. دستانش را روی میز قفل کرد و یک‌راست سر اصل مطلب رفت: - سرمه کیه؟ شنیدن این اسم، رنگ از رخش پراند. فضای زیبا و پر از آرامش کافه، مثل دوزخ سیاهی بود که هر آن احتمال داشت او را خاکستر کند. انگشتانش تحمل وزن آن جسم کوچک و باریک کاغذی را نداشتند. جواب...
  16. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    آوای گوش‌نواز و ملایم عارف، از سیستم پخش میشد و فضا را دلنشین‌تر جلوه می‌داد. جوانک لاغری که موهایش را دم‌ اسبی بسته‌ بود، با لباس مخصوص پیشخدمت‌ها سفارش‌ها را برای‌شان آورد. ماه‌بانو از پنجره‌ی گنبدی‌ شکل، محو تماشای فضای سرسبز و پر از دار و درخت بیرونی شد. با اینکه نزدیک مطب‌شان قرار داشت، اما...
  17. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    دخترک ترسو و ساده‌ای که ندانسته با زندگی خودش بازی کرد. آدمی که بخواهد وارد زندگی مشترک شود، نباید با یک شک و تهمتی که از روی فشار طرف مقابل باشد همه‌ چیز را دور بیندازد و از سر لجبازی بچگانه، لگد به بختش بزند. امیرعلی هم همین‌ طور، او هم کم سهل‌انگاری نکرد و هر دو در آتش ندانم‌ کاری خودشان...
  18. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    دو پارت ارسال شد گلی https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-363438 چک نمی‌کنی عزیزم؟
  19. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    از آغوشش بیرون آمد و موهای نامرتب و چسبیده به پیشانی‌اش را کنار زد.‌ هق‌هق راه تنفسش را بست و سکسکه گریبان‌گیرش شد. ماه‌بانو عجولانه به آشپزخانه شتافت و برایش لیوان آب‌ قندی درست کرد. وقتی که به نزدش بازگشت، هنوز بی‌صدا می‌گریست. یک نگاه به شومیز چروکش انداخت، همانی که زن‌دایی‌اش برایش از مشهد...
  20. Leila Moradii

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    از بوی تند عرق، بینی‌اش چین افتاد. با اسپری بلوبری‌اش دوش گرفت و تاپ و شلوارک نخی پوشید که رویش گل‌های ریز آب‌رنگی به چشم می‌خورد. وقتی که از راهرو گذشت، با دیدن حال و روز حنانه، متعجب در آستانه‌ی سالن ایستاد. چشمان سرخ و متورم و نوک بینی قرمز شده‌اش که مدام آن را بالا می‌کشید دلشوره به قلبش...
عقب
بالا پایین