نتایح جستجو

  1. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    همه‌ی فرضیه‌ها و نکاتم را روی یک دفترچه‌ی حقوقی نوشتم. خوب می‌دانستم که برداشتن آن پرونده مساوی بود با اخراج فوری، ولی دیگر برایم اهمیتی نداشت. گیر افتادن با کلید غیرمجاز توی دفتر چَنس هم همین‌طور! چالش اصلی کپی گرفتن بود. هیچ پرونده‌ای توی شرکت کمتر از یه اینچ ضخامت نداشت، پس باید حداقل صد صفحه...
  2. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    وقتی دیدم بری سرش را به نشانه‌ی تأسف تکان داد، تصمیم گرفتم کمکش کنم تا از این حس گناه بیرون بیاید. ث - بری، تو نمی‌تونستی جلوی منو بگیری. هیچ‌کس نمی‌تونست. بری این بار سرش به نشانه‌ی تأیید تکان داد. انگار درک کرده بود. وقتی یک اسلحه جلوی صورتت باشد، زمان متوقف می‌شود. اولویت‌ها یک ‌دفعه خودشان...
  3. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - می‌دونم. بری گفت: واقعاً بابت نبودنم احساس بدی دارم، مایک. متأسفم. بی‌خیال، بس کن! – هممون حسابی وحشت کرده بودیم، ولی ممکن بود تو تیر بخوری. – اون می‌تونست همه‌مونو بکشه، بری. دینامیت واقعی بود. فقط یه شلیک خطا کافی بود، بعد… بوم! دیگه بیاید دوباره مرورش نکنیم. بری گفت: - آخرین چیزی که...
  4. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    ظهر بود و من تازه از دادگاه دوم پرونده به دفتر برگشتم، تقریباً همه چیز خوب پیش رفت و حسابی برای دیدن آرین هیجان داشتم. ذوق زده تو راهرو قدم برداشتم. آقا جلال مشغول لکه گیری پنجره‌ها بود، با دیدنم لبخند زد: ـ‌ سلام خانم ابتکار. ـ‌ سلام آقا جلال، خسته نباشید. نگاهی گذرا به دفتر خالی انداختم: -‌...
  5. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    چند روزی گذشته بود و زندگی تو دفتر وکالت کم‌کم به یه روتین مشخص رسیده بود. پرونده‌ها روی میز جمع شده بودند، تقویم پر از یادداشت‌ها و ملاقات‌ها بود و من هر روز منتظر بودم ببینم آرین با چه بهانه‌ای دوباره به اتاق من میاد. هر بار که با یه ماگ باب اسفنجی که برام خریده بود با قهوه یا یه تکه...
  6. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    پالی طبق معمول بی‌صدا و ناگهانی ظاهر شد؛ نه در زد، نه حتی صدایی از قدم‌هایش شنیده شد، فقط مثل یک شبح وارد اتاق شد. ل*ب ورچیده بود و مرا نادیده می‌گرفت. چهار سال بود با هم کار می‌کردیم و ادعا می‌کرد از رفتنم ویران شده، اما واقعیت این بود که خیلی هم به هم نزدیک نبودیم. او ظرف چند روز دوباره به بخش...
  7. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    ایده‌ی مرخصی طولانی در کمیته‌ی اجرایی رد شد. گرچه قرار نبود کسی از تصمیمات آن گروه در جلسات خصوصی‌اش خبر داشته باشد، رودولف خیلی جدی به من گفت که این کار می‌تواند یک سابقه‌ی بد ایجاد کند. در شرکتی به این بزرگی، اگر به یک دستیار یک سال مرخصی داده می‌شد، ممکن بود درخواست‌های مشابهی از طرف افراد...
  8. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    پیوست سوم، فهرست کاملی از اموال شخصی بود؛ از اتاق نشیمن شروع میشد و به اتاق خواب خالی ختم میشد. هیچ‌کدوم از ما جرأت نداشتیم سر قابلمه و ماهیتابه دعوا راه بندازیم، پس تقسیم خیلی دوستانه پیش رفت. چند بار گفتم: - هرچی می‌خوای بردار. مخصوصاً وقتی بحث حول وسایلی مثل حوله‌ها و ملحفه‌ها بود. چند تا...
  9. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - پس تقصیر منه؟ ما دنبال مقصر نیستیم. داریم دارایی‌ها رو تقسیم می‌کنیم. به دلایلی که فقط خودت می‌دونی، تصمیم گرفتی حقوقت رو سالی نود هزار دلار کمتر کنی. چرا من باید تاوانشو پس بدم؟ وکیلم مطمئنه می‌تونه قاضی رو قانع کنه که این تصمیم تو ما رو از نظر مالی نابود کرده. می‌خوای دیوونه‌بازی دربیاری،...
  10. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    کلر منتظرم بود وقتی حوالی شش به خانه رسیدم؛ زودتر از همیشه. میز آشپزخانه پر بود از یادداشت‌ها و برگه‌های اکسل. یک ماشین‌حساب هم آماده کنار دستش بود. سرد، محکم و حساب‌شده نشسته بود. این بار من بودم که در دام افتاده بودم. با لحنی آرام شروع کرد: - پیشنهاد می‌کنم طلاق بگیریم، به دلیل اختلافات...
  11. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    او چند صفحه‌ای از کتاب را ورق زد، بعد تا انتهای ردیف رفت. من دنبالش رفتم، مطمئن بودم هیچ‌کس اطرافمان نیست. همان‌جا ایستاد، کتاب دیگری از قفسه بیرون کشید؛ هنوز دلش می‌خواست حرف بزند. - اون پرونده رو لازم دارم. جواب داد: من ندارمش. چطوری می‌تونم بهش دست پیدا کنم؟ باید بدزدیش. باشه. کلیدش رو از...
  12. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    سؤالاتی که ذهنم را پر کرده بود، همه باید توسط هکتور پالما پاسخ داده می‌شد، آن هم خیلی زود. امروز چهارشنبه بود و من جمعه قرار بود بروم. صبحانه با رودلف دقیقاً رأس ساعت هشت تمام شد. او باید به جلسه‌ای مهم با چند نفر از سرمایه‌گذاران می‌رفت. من به سمت میزم برگشتم و نسخه‌ای از واشنگتن پست را باز...
  13. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    وقتی او صحبت درباره‌ی مرخصی سالانه را تمام کرد، رفتیم سراغ بررسی فوری‌ترین کارها در دفتر من. داشتیم فهرست کارهای عقب‌افتاده را می‌نوشتیم که بریـدن چنس پشت میزی نه‌چندان دور از ما نشست. در ابتدا من را ندید. حدود دوازده شریک دیگر هم آنجا غذا می‌خوردند، بیشترشان تنها، غرق در مطالعه‌ی روزنامه‌های...
  14. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    شریک‌های شرکت یک سالن غذاخوری خصوصی در طبقه‌ی هشتم داشتند و برای یک دستیار افتخاری بود که آنجا غذا بخورد. رودلف از آن آدم‌های دست‌وپاچلفتی بود که فکر می‌کرد یک کاسه اوتمیل ایرلندی ساعت هفت صبح در اتاق مخصوصشان می‌تواند مرا به عقل بیاورد. چطور می‌توانستم از آینده‌ای پر از صبحانه‌های قدرتی روی...
  15. HADIS.HPF

    نظرسنجی مسابقه‌ی مونولوگ برتر|دوره‌ی اول

    با سلام خدمت نویسندگان عزیز و کاربران محترم انجمن کافه نویسندگان نظر سنجی برترین مونولوگ هفته از امروز تا پایان سه‌شنبه شب باز است و منتظر رای و بررسی شما هستیم❤️ مونولوگ اول: «صداها محو می‌شن… تشویق، فریاد، حتی نفس‌کشیدن حریف. چیزی که می‌مونه، فقط صدای توپیه که به راکت می‌خوره، همه دنبال...
  16. HADIS.HPF

    نقد کاربر نقد رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م

    سلام عزیزم خب این رمان رو من خودم تایید کردم و تو انجمن منتشر شد، از اول می‌دونستم پتانسیل بالایی داره😌😎 اسم رمانت که همون موقع هم گفتم جالب بود. رمان‌های جنایی نیازی به توصیفات بیش از حد ندارن و خب در کمال سادگی رمان رو جذاب کردی و اینو دوست دارم ایده و پیرنگی که روز اول بهم گفتی واقعا جالب بود...
  17. HADIS.HPF

    نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه رمان طرح‌های آفتاب زده از یک شهر کوچک | ملیکا کاکو

    سلام بیبی جلد رمان هم بانمکه و هم زشت😅🤣 نمیدونم دوسش دارم یا متنفرم ازش! خب در مورد روان بودن متن که واقعا افرین و معلومه به درستی ترجمه کردی و کلمات مناسب رو جای دادی. ایراد های نگارشی داشتی یکم دقت کن در مورد اعداد مخصوصاً چون به حروف تبدیل نشده بودند. یه جای ماریپوسا ترجمه شده و یه جای دیگه...
عقب
بالا پایین