نتایح جستجو

  1. marym

    نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه رمان طرح‌های آفتاب زده از یک شهر کوچک | ملیکا کاکو

    سلام دوست عزیز خلاصه با وجود طولانی بودنش، باعث خسته شدن و دلزده شدن خواننده نمیشه؛ زیرا با دیدن ترجمه روان و ساده مخاطب از یادش میره که رمان اصلی خارجیه و این ترجمه شده‌ی آن است. و اینجا مخاطب به مترجم اعتماد می‌کند و ترجمه‌ خلاصه گنگ نبوده و مخاطب به راحتی می‌تواند با ترجمه ارتباط برقرار...
  2. marym

    نقد کاربر نقد رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م

    سلام شخصیت‌پرداز باورپذیره و طوری که مخاطب واقعا می‌تونه باهاشون ارتباط بگیره. -توصیف‌ها و اصطلاحاتی که استفاده کردی کاملاً روان و واضح، نه گنگ و کلیشه‌ای. ایده رمان جدیده و کلیشه‌ نیست درحالی که ژانرهای منتخب را در رمان حفظ کردی و پشت صحنه نمونده.
  3. marym

    تیزر برنامه‌های تالار نویسندگان | آناشید

    سلام دوستان عالیه، قشنگ بود🌺خسته نباشید
  4. marym

    اطلاعیه [درخواست] نشر آثار نویسندگان در صفحه اصلی سایت

    نوشته در موضوع 'داستانک قاضی حکم صادر نکن | marym' https://forum.cafewriters.xyz/threads/41044/post-346515 درود
  5. marym

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    داریش تلگرام؟ نه وقت نکردم
  6. marym

    تولد 🔸تاریخ تولد کاربران🔸

    ۱۳۸۲/۸/۳٠ c54c27_25ndke-hanghead biggrin_"-65-{}
  7. marym

    پایان نقدوبررسی نقد دل‌نوشته گم‌شده‌ی بعد از تو | منتقد: Emily

    سلام گلم✨ سپاس از وقتی که گذاشتی و به مواردی که اشاره کردی حتما ویرایش میشن🫶🏻عالی بود و از نقدت لذت بردم، خسته نباشی 🫶🏻❤️‍🩹
  8. marym

    نظارت همراه رمان هارپی| ناظر: blue lady

    مرسی❤️‍🩹🫶🏻
  9. marym

    نظارت همراه رمان هارپی| ناظر: blue lady

    سلام بی‌زحمت دو پارت اول چک کنین، بازنویسی کردم
  10. marym

    در حال تایپ داستان کوتاه او همان‌جا می‌نشست | بی صدا، marym

    آتوسا دستش را به سینه زده بود و با نگاه متمرکز به واکنش نیلا خیره شده بود. بی‌قرار به غذاها نگاه می‌کرد؛ چشم‌هایش بین دست‌های گارسون و میزنهارخوری می‌رقصیدند. برای او این نوع غذاها تکراری و خسته‌کننده به نظر می‌رسیدند. نیلا بی‌صبرانه دستش را به سمت مرغ برد؛ صدای شکمش چنان بلند بود...
  11. marym

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    کاش الان کلی غذای خوشمزه بذارن جلوم...بعد شام کلی خوراکی و اتاق تاریک و سرد و فیلم موردعلاقه‌ام
  12. marym

    در حال تایپ داستان کوتاه او همان‌جا می‌نشست | بی صدا، marym

    به سمتش حرکت کرد. با خود گفت، گوربابای هرچی، تهش من‌رو بکشه؛ مگر چه سودی برایش دارم؟ بزار بروم، شاید واقعا برایم غذا می‌خرد. آتوسا تعلل نیلا را دید، سریع بوق زد و داد زد: - زود باش دختر! آهی کشید. دلیل این کار آتوسا چیست؟ فقط دلسوزی بود؟ نمی‌توانست اعتماد کند، اما از طرفی دلش می‌خواست...
  13. marym

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    قربانت شوم💖🫶🏻😁
  14. marym

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    Kiskis دیگه تکرار نمیشه، اینم ی هدیه خاص برای دختر زیبا و خاص😁🫶🏻💖
  15. marym

    در حال تایپ داستان کوتاه او همان‌جا می‌نشست | بی صدا، marym

    دخترک، رد نگاه نیلا را دنبال کرد و نگاهش به سوی ناخن‌های چند روز پیش که ترمیم کرده بود، افتاد. سرش را تکان داد، بوی زباله از نیلا می‌آمد. سعی می‌کرد حالت تهوعش را کنترل کند و به چشم‌های نیلا نگاه کرد. با خود گفت این بچه با صورت زخمی و اخم غلیظ مناسب سنش نبود. برای اولین بار دلش برای...
  16. marym

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    وای دختر، اسمتو فارسی کن تا بشه تگت کرد، یادم میره حروف‌های اسمت روWallDeldaryدعوتت خاصه اونم رو حساب من
عقب
بالا پایین