نتایح جستجو

  1. خ

    مشاعره | مشاعره با اسم پسر |

    نیما رو گفته بودم....باختی???
  2. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دیگر نای زندگی کردن برایش نمانده بود! شهامت شنیدن طعنه و کنایه‌های عابران زندگی‌اش را نداشت؛ «او خسته بود» همانند آدمی که سال‌هاست درحال دویدن در جاده‌ای بی‌انتهاست.
  3. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    طلوعی دوباره برای سرنوشت و تقدیری که هرگز لحظه‌ای معلق نبود. غروبی دوباره، برای دژاووی احساسی که نوپا بود و ریشه‌کن شد!
  4. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بین ما فرسخ‌ها فاصله است. باران که شروع به باریدن کند، گل‌های رز زینت‌ بخش، آرامگاهت خواهد شد. «هرگز به نسیان نخواهی رفت»
  5. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ثانیه‌ها درگذر است، تو در فکر آنی و من این‌جا جان می‌دهم با مرور خاطراتت! روزها در طلبت، شب‌ها در غمت... . این نیز بگذرد.
  6. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    لحظه‌ها، همانند برق می‌گذرد و من مات جای خالی‌ات بر روی صندلی چوبی روبه رویم هستم. بغض در گلویم چنبره زد، نفس‌هایم به شماره افتاد، قلبم فشرده شد و من همچنان مبهوت جای خالی‌ات بودم.
  7. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    طنین صدایت را می‌شنوم و به جنون می‌رسم. خاطره‌هایت، نقش لبخندت، چشمان مخملی‌ات دیگر مرا آرام نمی‌کند. من در تلاطم خواستن‌ها و نرسیدن‌هایم هستم.
  8. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نوع کلامش، لبخند دل‌ربایش، پژواک گام‌های از پشت در. من، تو، رازهایمان هرگز فاش نخواهد شد. چشمان افسونگرت کار دست قلب ساده لوحم داد. کاش تو بمانی ته این قصه با من!
  9. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    سوگند یاد کن که فراموشم نمی‌کنی مرا در صندوقی از خاطراتت! بگو، بگو که می‌دانی قلبم بی‌تپش فریاد می‌زند نامت را، در نبودت می‌گیرد و می‌میراند هر لحظه بدون پمپاژی از هوای تو.
  10. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با لبانی مسکوت می‌روم، که درد دلم را به تو بچشانم! روزها می‌گذرد، مرحمی برای دل شرحه شرحه‌ام می‌شود. من حالم خوش است، چشمانم حالم را اغراق می‌کند.
  11. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در و دیوارهای آشیانه‌ام، حتی این مغز پریشانم، هیچ کس جز لیلی‌ام خبر از حال دلم ندارد. دل کندی از من و احساسم که نه انگار ما یک عمری درکرانه هم بودیم!
  12. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    من عمری زلیخایت بودم و تو نیز یوسفم. مگر نا آشنا بودم که«شما» خطابم کردی؟ سال‌ها یارهم بودیم، دل‌باخته و عاشق هم بودیم، یادت مرا فراموش دل‌ربای من؟
  13. خ

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    سلام، خسته نباشید درخواست نقد دلنوشته ی دیوار آسمان رو داشتم...
  14. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در روز تدفین جسمم قلبم را بشکافید و اندرون آن یک قلم تاک زنید. ای‌محبوب قلب خسته‌ی من مروارید‌های درخشانت را برای روح مرده‌ی من نریز!
  15. خ

    دلنوشته روزگاری که به تباهی می‌رفت | خط بنفش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "گل‌های نرگس و رز عطر عشق‌مان را حفظ می‌کند" چشمانم از غم هجرت از اشک بی‌سو گشت و کمرم به انتظار کمند گیسویت شکست و با این حال، من به غمگین‌ترین حالت ممکن شادم.
  16. خ

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    الان بیشتر از ۱۵ پارته...
عقب
بالا پایین