نتایح جستجو

  1. پناه.

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-tnafor-myna-mrady.39755/ درخواست جلد دارم
  2. پناه.

    نقد کاربر رمان تنافر | مینا مرادی

    «به نام نویسنده‌ی سرنوشت» رمان: تَنافُر نویسنده: مینا مرادی ژانر: عاشقانه، اجتماعی خلاصه: در هیاهوی زمان، دختری خودساخته و رُک‌زبان با ایده‌های ناب و بی‌پروا، وارد دنیای ساختمان‌سازی می‌شود. ابتدا علاقه و سپس انتقام، محرک‌های اصلی پیشرفت او می‌شوند؛ انتقامی که عشقش را مختل و زندگی‌اش را به معضل...
  3. پناه.

    نظارت همراه رمان تنافر | ناظر: malihe

    ۳ پارت ارسال شد عزیزم. @دیـوا
  4. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    روی سنگ فرشی که به ویلا ختم می‌شود، قدم می‌زنند. کوتاه، با طمأنینه و خانمانه! نه نظرشان را جلب کسی می‌کنند و نه به سرهایی که برای احترام خم می‌شوند، توجه دارند. میسی جلودارشان است. سگ هاسکی تمام سفید رنگ با قد شصت و پنج سانتی‌متری‌اش، و ابهتی که چشمان به رنگ یخش به آن داده، سیاهی شب را می‌شکافد...
  5. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    نیاز ابرویی بالا انداخت و منتظر ادامه‌ی حرف نغمه ماند. من بیشتر از یک سال این دختر بیچاره رو بازی دادم که ازش اطلاعات بگیرم. گناه داره! خب!؟ خب به جمالت! میگم روحیه‌ی دختره حساسه. می‌ترسم افسرده مفسرده شه دردسر شه برام. نیاز چانه‌ای بالا انداخت و با کلافگی دستی به پیشانی کشید. - نترس! هیچیش...
  6. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    *** سراسیمه از پله‌های ویلا به بالا می‌دوید. لباس‌خوابِ سفید و بلندی بر تن داشت و موهای مواج‌اش پریشان بودند. صدای نفس‌های تند و نامنظمی که در سرش می‌پیچید، حالت تهوع می‌گرفت؛ اما نمی‌توانست بایستد. چند باری سکندری خورد؛ ولی باید خود را به اتاقش می‌رساند. در سالن طبقه‌ی بالا پایش به عسلی مبل...
  7. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    به نام خدا عنوان: روح زیبا ژانر: عاشقانه، تراژدی نوع اثر: اپیزود نویسنده: مینا مرادی خلاصه: مینای عزیزم! امیدوارم این نوشته برات حس خوبی ایجاد کنه. این یادآوری به خودم و به تو بود که زیبایی واقعی از درون میاد و هیچ چیزی نمی‌تونه اون رو از بین ببره.
  8. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    به نام نامی مادر! دلنوشته: رقص نامرئی نویسنده: مینا مرادی ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه: در هیاهوی روزمرگی‌ها، جایی میان صدای زنگ ساعت، بوی نان تازه، و اضطراب نرسیدن‌ها… زنی هست که دیده نمی‌شود، صدایش در غوغای دنیا گم می‌شود، اما حضورش، مثل نبضی آرام، زندگی را جاری می‌کند. او نمی‌رقصد روی...
  9. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    نام اثر: کنج عُزلت نویسنده اثر: مینا مرادی ژانر: عاشقانه ـ تراژدی مقدمه: من در نبود تو به هیچ شباهت دارم. دست از خود و خاطراتم شسته‌ام؛ دلم اندکی سکوت، اندکی مرگ می‌خواهد. سرزنشم نکن! دُچارت شدن هم، عالَمی دارد.
  10. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    عشق با آذرخشِ خواستن آغاز می‌شود و با جرقه‌ای از شک و دودلی پایان می‌یابد. عشق، ملعبه‌ی دستِ عاشق‌نماهایی‌ست که هنوز تکلیف‌شان را با خود مشخص نکرده‌اند و پای کسی را به میدان می‌کشند که فقط نقش رهگذر را دارند. نه همیشگی‌اند. نه ابدی. نه ماندنی. ماندنی کسی ست که به پای تو و عشقت، نه ثانیه‌ها، که...
  11. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    لبخندی عاریه بر ل*ب داری. در کوله‌بارت، حسرت به دوش می‌کشی و چشمانت غمِ دنیا را فریاد می‌زنند. می‌پنداری که من نمی‌فهمم. دریغ و صد افسوس که من رج‌ به رجت را از برم!
  12. پناه.

    نظارت همراه رمان تنافر | ناظر: malihe

    عزیزم بعضی از قسمت‌ها، پارت‌گذاری که میشه علامت دیالوگ تغییر می‌کنه و ویرایش هم نمیشه. ممنون میشم راهنمایی کنید
  13. پناه.

    نظارت همراه رمان تنافر | ناظر: malihe

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-tnafor-myna-mrady.39755/ وقت بخیر عزیزم. یک پارت ارسال شد.
  14. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    به سرزنش کردن خود پرداخت، هر چند دیر شده بود؛ اما کمی آرامَش می‌کرد. نم‌نم باران در حال خیس کردن‌شان بود و آن‌ها انگار متوجه نمی‌شدند. - دارم دنبال کلیه می‌گردم براش. سامیار نگاه حیرانش را از نریمان به یاشار سوق داد. چهره‌اش تأسف را فریاد می‌زد. چشمانش هم‌رنگ چشمان عسلی‌رنگ نریمان بود؛ اما پوستش...
  15. پناه.

    تولد 🔸تاریخ تولد کاربران🔸

    فقط یه دهه شصتی داریم تو انجمن؟🥹 ۱۰/۱
  16. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    قبل از این‌که امیر سوار ماشین نیاز شود، نریمان ماشین خود را روشن کرد و دستی را کشید و لاستیک‌هایش روی آسفالت خط انداخت. با سرعت سرسام‌آوری رانندگی می‌کرد و حرف‌های نیاز در گوشش زنگ می‌خورد. سامیار جرأت کلمه‌ای حرف را نداشت. این رفتار و حرکات از نریمان همیشه خنده‌رو و عاقل و آرام، بعید به نظر...
  17. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    کف دستش را به منظور گرفتن چیزی سمت نریمان باز کرد. - کلید آپارتمانت رو بده که از دست یاشار یه مدت آروم بگیرم. نریمان مغموم، سر به زیر افکند و پوزخند دیگری از جانب خواهر را به جان خرید. - چیه؟‌ اجازه نداری آقای مهندس؟ وقتی که نگین با روناک دعواش میشه، آپارتمانت میشه هتل پنج ستاره براش، حالا که...
  18. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    نریمان از بالا نگاهی سراسر شوق و دلتنگی به نیاز انداخت. دست دور شانه‌اش برد و او را به خود چسباند و برای لحظه‌ای رفع دلتنگی کرد‌. - ایشون ستاره‌ی سهیل زندگی من هستن. سپس به دوستانش اشاره کرد: - این دوستان هم، همکار و رفیقام هستن. نیاز خوشبختمی پراند و دست نریمان را از دور شانه‌اش باز کرد و قدمی...
  19. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    نریمان به هدف زده بود؛ درست مثل همیشه. او سامیار را بهتر از خود می‌شناخت بهتر از هر کس دیگری. چه چیزی باعث شده بود که کمبود یک جنس مخالف را در زندگی‌اش حس کند؟ غریزه‌ی مردانه، هوس، تفریح یا... ؟ هرچه بود او یک همدم و شریک روزهای تنهایی می‌خواست. یک نفر از جنس مادرش رویا؛ اما نه مادرانه! حسی...
  20. پناه.

    در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

    نریمان خود نگین را به محل کارش رساند و با ذهنی مشوش به سمت شرکت به راه افتاد. این چند مدت آن‌قدر درگیر شرکت و نگین شده بود که به طور کامل از نیاز و آرامش غافل و آن‌ها را به دست فراموشی سپرده بود. داشت برای تمام این‌ها در ذهنش برنامه می‌ریخت که گوشی همراهش زنگ خورد. سامیار بود؛ دوست به فرنگ رفته...
عقب
بالا پایین