نتایح جستجو

  1. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    سخته... وقتی از خواب بلند میشی و به اطرافت نگاه می‌کنی و...‌‌یادت میاد که هیچ هدفی برای بلند شدن نداری.‌ سخته وقتی مادرت میگه چی شده،‌‌‌ نتونی حتی بگی "هیچی!" وقتی میری سراغ آینه و به خودت نگاه می‌کنی، ‌ فقط یه جمله از سرت بگذره "حالا که چی؟" زندگی همیشه دلیلی برای سخت بودن همه‌چیز بوده.
  2. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    گل رز مرده است و صدای خراشیده شدن چیزی بر روی شیشه می‌آید. به یاد فیلم‌های ترسناک میوفتم و اما به سراغ صدا بالعکس شخصیت‌های داستان نمی‌روم.‌ می‌روم سمت کتاب و به کتاب پناه می‌برم.‌‌ تا بلکه تنها کمی کتاب،‌ تنهایی‌های من را در آغو*ش بگیرد.‌
  3. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    گفته بودند زندگی سخت است و تو باید قوی باشی،‌ می‌گویند تو باید قوی باشی و در برابر سختی‌ها و ناهمواری جاده‌ی زندگی استقامت کنی!‌ می‌گویند بخند و دلیلی برای خنده بیاب! آنها خیلی چیز‌ها می‌گویند...‌ اما وقتی به دردی که به گونه‌ی نقاب نصیحت به ما می‌گفتند دچار می‌شوند،‌‌ در پرتگاه درد و سکوت سقوط...
  4. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    گاهی تنها باید همه‌چیز را بر جای بگذاری و بروی.. گاهی نباید حتی ردی از خود بر جای بگذاری.. گاهی فقط،‌ باید طعم تنهایی ابدی را تجربه کنی.. تا بتوانی قدر خودت را بیشتر بدانی.. تا بتوانی با آدمیانی که قدرت را نمی‌دانند.. حرف نزنی.‌ گاهی تنها باید رفت.
عقب
بالا پایین