نتایح جستجو

  1. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم پارت‌ها باید شامل چندخط باشه؟
  2. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    شمسی با سینی غذا وارد اتاق شد. موهای جوگندمی‌ لجوجش از روسری بیرون آمده بود. از چشم‌های مشکی درشتش خشم می‌بارید. اخمی ظریف روی پیشانی طاهره نشست. طاهر که هنوز هم کتفش درد می‌کرد، خودش را عقب کشید. شمسی مقابل طاهره نشست و سینی را روی زمین گذاشت. بوی قرمه سبزی خوش آب و رنگ باعث شد صدای قار‌ و قور...
  3. Mitra_Mohammadi

    مشاعره | مشاعره با اسم کشور |

    نیوزلند
  4. Mitra_Mohammadi

    مشاعره | مشاعره با اسم کشور |

    گرجستان
  5. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    اصغر چشم‌هایش را بست. هر چقدر با خودش می‌جنگید، آخر طاهر برادرش بود و همین لـ*ـذت انتقام را زهرمارش می کرد: - من از تنهایی و تاریکی می‌ترسم. چیزی گلوی اصغر را چنگ زد. زمزمه کرد: - منم می‌ترسیدم، هنوزم می‌ترسم. پاهایش رمقش را از دست داده بود؛ با این حال رفت و در را قفل کرد. طاهر گوشه‌ای روی زمین...
  6. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    تشکر از شما خسته نباشید
  7. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    بی‌تفاوت به پاک کردن سبزی‌هایی که صبح زود از آقا مسلم خریده بود، ادامه داد. طاهره نفس‌زنان خودش را به چهارچوب در رساند. با دیدن طاهر در چنگال اصغر جیغی کشید. تا خواست پا به پذیرایی بگذارد، پای علیلش به پادری گیر کرد و پخش زمین شد. نفسش از درد بند آمد. استخوان پایش از مچ تا زانو تیر می‌کشید و حتی...
  8. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم پارت جدید گذاشته شد
  9. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهره دستش را به زانوی علیل‌اش گرفت و یاعلی گویان از جایش بلند شد. لنگان‌لنگان خودش را به چهارچوب در رساند. درد پایش تا مغز استخوانش رسید، اما نخواست جلوی به ظاهر برادرش کم بیاورد. با این حال از کنار او طوری عبور کرد که بدنش با اصغر برخوردی نداشته باشد. طاهر آب دهانش را به سختی بلعید. تشنه‌اش...
  10. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهره بینی‌اش را با روسری آبی فیروزه‌ای ساده‌اش پاک کرد و موهای مشکی حالت دارش را زیر روسری فرستاد: - خدا می دونه مرگ رو به دوری از تو ترجیح می‌دم، ولی چه کنم که بیچاره‌ام! طاهر با شنیدن صدای گرفته و دیدن اشک‌های غلتان خواهرش، عجزش را با گوشت و استخوانش درک کرد. از جایش بلند شد و خودش را به آغو*ش...
  11. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    کتاب داستان ماه پیشانی را که دیگر رنگش به زردی و کاغذهایش به طرز عجیبی از هم جدا شده بود را بست و چشمکی حواله‌اش کرد: - قصه‌ی ما به سر رسید، کلاغه به خونه‌اش نرسید. طاهر دست‌های لاغرش را زیر چانه‌اش زده بود و خیره به صورت طاهره غرق در افکارش بود. چشم‌های مشکی طاهره دیگر خندان نبود. پوست سبزه‌اش...
  12. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    عنوان: داهل نویسنده: میترا محمدی ژانر: اجتماعی عاشقانه ناظر: @زهرا سلطانزاده خلاصه:در دهه‌ای غبارآلود، کودکیِ یک پسر با خیابان گره می‌خورد و معصومیتش در هیاهوی زخم و رفاقت فرو می‌ریزد. سال‌ها بعد، از دل تاریکی قد می‌کشد؛ مردی که گذشته‌اش هر لحظه در کمین است. میان خشونت و بی‌رحمی روزگار، نگاه...
  13. Mitra_Mohammadi

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    از همان دست که دادی به تو برخواهد گشت جگر خون شده‌ام خون جگرت خواهد کرد
  14. Mitra_Mohammadi

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    آخرش درد دلت دربه‌درت خواهد کرد مهره مار کسی کور و کرت خواهد کرد
عقب
بالا پایین