گاهی باید روبهروی آینه بایستی، نه برای دیدن چهرهات، بلکه برای دیدن آنهمه حرفی که در چشمهایت جا مانده.
چقدر زمان گذشته از آخرین باری که خودت را بیقضاوت نگاه کردی؟
نه برای انتقاد، نه برای دلسوزی، فقط برای دیدن… همان انسانی که پشت همهی نقابها پنهان شده است.
تو در تمام این سالها با دیگران...
گاهی منتظر صدایی هستی که هیچوقت نمیآید. صدایی که قرار بود چیزی را تغییر دهد، شاید آرامت کند، شاید پاسخی باشد به هزار حرف ناگفته. اما نمیآید. نه پیام، نه تماس، نه حتی یک نشانه. فقط سکوت. سکوتی که مثل بادی سرد از میان استخوانهایت عبور میکند و رد میگذارد
منتظر میمانی، اول با امید، بعد با...
کسی زحمت زیادی کشیده بود تا خواهران آدیرا رو منتقل کنه. اما منتقل کنه به کجا؟ و چرا؟
«میتونی تکثیرش کنی؟» آدیرا پرسید.
سرم رو تکون دادم. «اما میخوایم چند چیز رو عوض کنیم.» دستم رو بلند کردم و لکه سیاه رو فشار دادم. در یه لحظه، ناپدید شد، و فقط پنج شکل باقی موند. «میخوایم ذهنمون کاملاً سالم...
«یعنی میگی ما مسموم شدیم؟» آدیرا با چشمانی گشاد زمزمه کرد.
«نه. منظورم اینه که از طریق چایی که میخورید طلسم شدید. همه این چای رو میخورن؟ هر شب؟»
سر تکان داد، بعد یخ زد. «خب... نه. من نمیخورم. من یه چای مخصوص با شربتم آخر شب میخورم. وانیل اثر برگهای امبر رو خنثی میکنه، برای همین قبل خواب...
حرفام با فِن زیاد طول نکشید. فهمیده بود حواسم پیش چیز دیگهایه. وقتی داشتیم برنامهریزی میکردیم و من یه کم به نقشه خصوصی خودم و آدیرا اشاره کردم، سریع گفت لازم نیست براش توضیح بدم و نخواست جزئیات رو بدون.
بهترم همین بود. هرچی کمتر بدون، امنتره اگه اوضاع خراب شد، میتونه با خیال راحت به شاه...
آدیرا فوری به سمت من هجوم آورد، چهرهاش از هم شکسته بود. بلند شدم و درد پام رو فراموش کردم، درست وقتی که تو آغو*ش بازم افتاد. محکم به سینم چسبیدم، سرم رو نوازش کردم و صورتم رو تو موهاش فرو بردم. بوی دارچین و توت فرنگی میداد و ای خدا، چقدر دلم براش تنگ شده بود. بویش منو پر کرد از خاطرات...
گفتوگوی کوتاه با شاه رجینالد به شکلی محو و تار سپری شد. پس از اعلام خبر ناپدید شدن سهقلوها، ذهنم از شدت اندوه به آشوبی از سوال و اضطراب تبدیل شد و صدایی خروشان در گوشم پیچید. به نحوی از این موقعیت سخت گذشتم و پاسخهایی زیرلب و بیآنکه واقعاً به گفتههایم فکر کنم، بر زبان آوردم. خوشبختانه، فِن...
کاربر گرامی @Meli.ka
زین پس میتوانید آثار ضبط شده ی اختصاصی خود را در این تاپیک ارسال کنید
خواهشمند است قبل از فعالیت تاپیک زیر را مطالعه کنید
✧نوای ژیکان - فرصتی برای ارائه اثار صوتی غیر انجمن به خوانش شما!✧
باتشکر از حسن ذوق و سلیقه شما
{به نام خالق قلم}
در اینجا ویراستار @K.M.A گزارش خود را بعد هر ویرایش خواهد گذاشت.
ویراستار به این صورت گزارش کار میدهد:
لینک:
به قلم:
ایرادات:
تحویل به ویراستار:
اتمام کار:
ویراستاری احیای یک نوشته و هویت بخشی به آن است.
|موفق باشید|
✓ اتمام اثر خود حتما در تاپیک اعلام اتمام آثار تالار رمان ارسال کنید
با درخواست شما موافقت شد
اثر شما پس از اتمام مراحل اجرایی بر روی سایت اصلی قرار خواهد گرفت
بسم تعالی
دلنوشته صوتی سطرهایی برای هیچکس
نویسنده: @زهرا سلطانزاده
گوینده: نگین حلاف - @Gemma
میکسر: @ملیکآ.
تاپیک دلنوشته سطرهایی برای هیچکس
توجه داشته باشید اپیزودهای ضبط و ارسال شده در تاپیک بدون اپنر ثابت هستند
فایل صوتی کامل شده در اخر تاپیک و در تاپیک تحویل کتاب صوتی قرار میگیرد.
بسم تعالی
سلام و عرض ادب به همراهان مجموعه کافه نویسندگان
پس از گذشت هفتاد روز مسابقه رمان نویسی گروهی و داوری بر رمانهای اتمام یافته، در حضور شما هستیم تا نتایج این دوره را اعلام کنیم.
گروه اول و برنده مسابقه:
@هوروس و @دختر عقرب. نویسندگان رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی با دریافت...