نتایح جستجو

  1. ..LADY Dyva..

    در حال ویرایش رمان آپارتمان کناری به ترجمه دیوا لیان

    فردریک خندید: - این نظریه درست مثل کارتره… از اون حرفای کارآگاهی معمولی. تا حالا نشنیده بودم کسی از سگ داشهوند استفاده کنه. اون دختره عادت داشت سگ‌ها رو توی صندوق پست راهروی آپارتمانش بندازه. دو دقیقه بعد یه مرد اونا رو برمی‌داشت و می‌برد به مقصدشون. جین پرسید: - خائنای نیروی دریایی ما اون...
  2. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه ثبت سفارشات خدمات سکه 💰

    اعلامیه اپیزود بچه‌های نسل ما و کتاب روتین های خاموش
  3. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه 📚درخواست تأیید رمان📚

    ✧◆✧◆✧ درود برشما نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد! ناظر ارشد تعیین شده‌ برای شما: @~D.R.M~ لطفاً با ناظر مربوطه گفتگویی گروهی ایجاد کنید و مشخصات الزامی رمان، شامل [عنوان، ژانرها، خلاصه، مقدمه، پیرنگ و همچنین سه پارت اول] را برای ما ارسال کنید. با تشکر از همراهی شما! حداکثر زمان ارسال...
  4. ..LADY Dyva..

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    هرکاری می‌کنم حواسم پرت شه و به اینکه دلم خیلی تنگه فکر نکنم حتا ذره‌ای موفق نمیشم
  5. ..LADY Dyva..

    در حال بررسی درخواست چاپ رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی

    وضعیت فعلی اثر: تایید توسط تیم انجمن: تایید معرفی به ناشر: تایید بررسی توسط انتشارات: در حال بررسی ارسال برای چاپ: - باتشکر
  6. ..LADY Dyva..

    نقد و بررسی نقد اپیزود بچه‌های نسل ما | منتقد: Gemma

    سلام وقتت بخیر خب خیلی خوشحال شدم نسبت به این نقد واقعا قشنگترین نقدی بود که تاحالا دریافت کردم خصوصا از این اثر برام خیلی مهم بود که قابل درک باشه این اپیزود حرف هایی که میزنم خیلی خوشحال شدم علاوه بر دیدگاه نقد هم نظرت جلب کرده ممنونم بابت وقتی که گذاشتی
  7. ..LADY Dyva..

    چرا بیشتر نویسنده‌های رمان دختر هستن؟

    تو ایران بیشتر نویسنده‌های رمان، به‌خصوص تو ژانر عاشقانه و اجتماعی، دختر هستن. دلیلش هم اینه که خیلی از دخترها از بچگی عادت دارن دلنوشته و خاطره بنویسن و همین باعث میشه کم‌کم به رمان‌نویسی علاقه‌مند بشن. از طرف دیگه، بیشتر کسایی که رمان می‌خونن خودشون دخترن، پس نویسنده‌ها راحت‌تر می‌تونن با...
  8. ..LADY Dyva..

    در حال ترجمه رمان کابین عقبی به ترجمه LADY Dyva

    با نهایت ملایمت پرسیدم: - چی شده؟ احساس کردم که شاید غش کند، اما خودش را جمع کرد و آرام از کنارم به داخل کلبه نگاهی انداخت. -‌ یعنی… چی شده؟ -‌ کاپیتان، خانم ترنر. -‌ آقای ویل چی؟ -‌ توی کلبه‌اش. پرسید: -‌ آقای ترنر کجاست؟ -‌ در کلبه‌اش، خوابیده. نگاهی عجیب و سنگین به من انداخت، سپس بدون کلامی...
عقب
بالا پایین