فردریک خندید:
- این نظریه درست مثل کارتره… از اون حرفای کارآگاهی معمولی. تا حالا نشنیده بودم کسی از سگ داشهوند استفاده کنه. اون دختره عادت داشت سگها رو توی صندوق پست راهروی آپارتمانش بندازه. دو دقیقه بعد یه مرد اونا رو برمیداشت و میبرد به مقصدشون.
جین پرسید:
- خائنای نیروی دریایی ما اون...
✧◆✧◆✧
درود برشما نویسنده عزیز
با درخواست شما موافقت شد!
ناظر ارشد تعیین شده برای شما: @~D.R.M~
لطفاً با ناظر مربوطه
گفتگویی گروهی ایجاد کنید و مشخصات الزامی رمان، شامل [عنوان، ژانرها، خلاصه، مقدمه، پیرنگ و همچنین سه پارت اول] را برای ما ارسال کنید.
با تشکر از همراهی شما!
حداکثر زمان ارسال...
سلام وقتت بخیر
خب خیلی خوشحال شدم نسبت به این نقد
واقعا قشنگترین نقدی بود که تاحالا دریافت کردم
خصوصا از این اثر
برام خیلی مهم بود که قابل درک باشه این اپیزود حرف هایی که میزنم
خیلی خوشحال شدم علاوه بر دیدگاه نقد هم نظرت جلب کرده
ممنونم بابت وقتی که گذاشتی
تو ایران بیشتر نویسندههای رمان، بهخصوص تو ژانر عاشقانه و اجتماعی، دختر هستن. دلیلش هم اینه که خیلی از دخترها از بچگی عادت دارن دلنوشته و خاطره بنویسن و همین باعث میشه کمکم به رماننویسی علاقهمند بشن. از طرف دیگه، بیشتر کسایی که رمان میخونن خودشون دخترن، پس نویسندهها راحتتر میتونن با...
با نهایت ملایمت پرسیدم:
- چی شده؟
احساس کردم که شاید غش کند، اما خودش را جمع کرد و آرام از کنارم به داخل کلبه نگاهی انداخت.
- یعنی… چی شده؟
- کاپیتان، خانم ترنر.
- آقای ویل چی؟
- توی کلبهاش.
پرسید:
- آقای ترنر کجاست؟
- در کلبهاش، خوابیده.
نگاهی عجیب و سنگین به من انداخت، سپس بدون کلامی...