رن سر تکان داد و با صدای محکم و جدی گفت:
- از امروز شروع میکنم.
تزوکا که تا آن لحظه ساکت بود، آرام گفت:
- در واقع، این یه هفته من باید نظارت کنم.
نگاه نافذ و یخزدهی رن مستقیم به چشمان تزوکا دوخته شد:
- ایرادی نیست... روند سریعتر بشه، بهتره.
ریوزاکی لبخند کوتاهی زد، سپس با قدمی آرام جلو آمد و...