« دفتر کار ناظر رمان
@yasaman.Bahadory ))
ناظر: @yasaman.Bahadory
در این تاپیک رمانهای تحت نظارت خود را در قالب گزارش وضعیت رمان قرار میدهد.
ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر رمان خود به عمل بیاورید.
با تشکر
| مدیریت تالار رمان |
عنوان قصه: قصههای مجید سوزوکی
نویسنده: حمیدهح
ژانر: طنز
سبک: کمدی
ناظر: @ژولیت
مقدمه
با احترام به ساحت مقدس هوشنگ مرادی کرمانی و مسعود دهنمکی باید بگویم، مجید شخص خارقالعاده و غیرعادی نیست؛ بلکه هر یک از شما میتوانید یک مجید سوزوکی بالقوه باشید! بستگی دارد که ذهن مبارک خود را در راستای...
سلام خدا قوت
درخواست تایید قصه
قصههای مجید سوزوکی
قالب: طنز
ردهی سنی: بزرگسال
خلاصه
در این مجموعه، مسائل و دغدغههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در قالب طنز و در روزمرگیهای شخصی به نام مجید سوزوکی بیان میشود.
سلام خدا قوت
عنوان رمان : عنوان جالب بود و از کشش لازم برخوردار بود. این تصور در مخاطب ایجاد میشد که با شخصی روبهرو است که در گذشته به گونهای زندگی کرده و اکنون در شرایطی کاملا متفاوتی قرار گرفته. یا اینکه با شخصی مواجه است که بنا به دلایلی بخش ناشناختهای از خود را نشان خواهد داد.
خلاصه...
وی بسیار مشتی است-:)))))))) بدون چشمداشت از علم خود انفاق نموده و در حقیقت بسیار عالم و حرفهایست! در لحظه برایتان شعر میسراید! تیکههای جالب و سنگین میاندازد و انسان را به تحسین وا میدارد.
البته اخلاق مزخرفی هم دارد و وقتی شاهکاری خلق مینماید درست در لحظهی اوج و وقتی در انتظار قسمت بعد...
بررسی رمان کاراکال
۲۹ بهمن
کاراکال
صفحهی ۵
پارت ۷
با دیدن کاروی که با دهان بسته و خون جاری شده از بینیاش، در آستانهی ورودی دخمه ایستاده بود( کلمهی دهان از فونت رایج خارج شده است)
پارت۸
با وجود بستههای کو*ائین درون جیبش، اگر دستشان به او میرسید( کوکائین)
پارت۹
موردی نبود.
پارت۱۰
موردی...
حسامالدین عزیزم پس از اتمام عکاسی در باغ فرمانیه تا بازار مرا همراهی نموده و سفارش انگشتری یاقوت زمردین را به جواهرسازی حاذق داده و با تدارک چنین هدیهی گرانقدری مرا در این روز فرخنده بسیار مشعوف نمودند. ایشان با درشکه مرا تا منزل مشایعت نموده و هنگامی که قصد وداع با یکدیگر را نمودیم؛ خورشید...
جناب سیمون بسیار خوشقول بودند که در محل مذکور حضور یافته و دوربین شگفتآور خود را جهت عکاسی مهیا نموده بودند. حسامالدین عزیزم نیز پیش از من خود را به باغ رسانیده و با جامههای فاخری که بر تن داشتند انتظار مرا میکشیدند. ایشان کلیجهای مخملین تیره رنگ بر تن نموده و کفشهای دستکدار بر پا...
تکلیف کارگاه رمان نویسی
اجرای پیرنگ
۲۴ بهمن
پیرنگ
۱. ازدواج اسد با دخترعمویش بهجت در روستایی از توابع تبریز
۲. به دنیا آمدن ماهرخ فرزند اسد و بهجت
۳. گسترش قحطی و اوضاع نابسامان زندگی مردم عادی
۴. رفتن اسد و بهجت به خانهی اشرافی جهت اشتغال به کار
۵.سپردن ادارهی مطبخ به اسد و بهجت.
۶.ارتقا...
دیروز روز الیزابت جان خاطرم را آسوده نمودند که از جناب سیمون جهت عکاسی قول مساعد گرفتهاند. بنابراین به اطلاع حسام جانم رسانیده بودم که نیمروز به باغ انتهای کامرانیه تشریففرما شوند. چرا که روزهای زمستانی به سرعت به تاریکی گراییده و بنده در صورت تاخیر مورد بازخواست بهادرخان قرار میگرفتم. از...
به نام پروردگار خیال
۲۳ بهمن
بررسی رمان کاراکال
صفحه ۴
پارت ۶
موردی نبود.
پارت ۷
موردی نبود.
پارت ۸
موردی نبود.
پارت ۹
او که بیشتر اعضای تیم در سرویسش حضور داشتند، طاقتفرسا بود و چارهای جز تحمل این شرایط، نداشت. ( ویرگول اضافه میباشد.)
پارت ۱۰
یک توپ گران قیمت و مرغوب از...
الیزابت عزیز همسال من بود و پیراهنی بلند و چیندار با آستینهای پوفدار بر تن داشت. ایشان در حضور ما خصوصا ماهبانو به هیچ روی بر گلهای قالی خیره نشده و بر خلاف دوشیزگان قاجاری، گونههای سپیدش به سرخی نمیگرایید. همگی از همنشینی با میهمان فرنگی بسیار مشعوف بودیم و در شرح جزئیات روابط و مناصب...
حسامالدین سرداری* ماهوتی بر روی جامه پوشیده و ریش و موی خود را به زیبایی آراسته بود. بسیار خرسند بودم که برادر مهربانم، عباسمیرزا ایشان را نیز به جمع امروز دعوت نموده بود. حسام پس از نظری مختصر بر جهات گوناگون، لبخندی نثارم نموده و ضمن گرفتن نیشگونی از گونههای سرخم، پیشانیام را بوسید و...
سیمون مرد موقری بود که به جهت دوستی با عباسمیرزا اخیرا به منزلمان آمد و شد داشت. البته عباسمیرزا از آن روز که در زمرهی همراهان اعلیحضرت در سفر آتی به اروپا قرار گرفت، مراودات خود را با فرانسویان مقیم تهران بیشتر نموده بود، تا ضمن وقوف بر فرهنگ و اشراف بر آداب فرنگیان، بیشازپیش مورد عنایات...
همانطور که فروغالسلطنه فرموده بود، مراسم عقد باشکوه و آبرومندانه و در حضور اقوام عروس و داماد برگزار گردید. در اتاق مخصوصی که جهت عقد تدارک دیده شده بود، سفرهای ترمه انداخته و آینهی قدی و یک جفت جار* در آن قرارداده بودند. خوانچهی** اسفند و رنگ حنا که از منزل داماد آورده بودند، در اتاق...
به نام خدای ستارگان سپهر واژگان
۱۴ دی
بررسی رمان کارکال
https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%DB%8C%DB%8C.35154/
کاراکال صفحهی چهارم
پارت ۳
موردی نداشت.
پارت ۴
پس از امضا...