یاد پاییز امسال افتادم. خسته بود؛ تازه از مدرسه آمده بود. برایش چای دارچین درست کردهبودم. گفت:
- من عاشق چای دارچینم.
گفتم:
- من هم عاشق عطر یاسم.
به او نگفتهبودم که میتوانم از آن دیوار باریک تمام مکالمههای تلفنی را بشنوم. حتی نگفتهبودم جای خالی آن انگشتر را دیدم و بی اینکه او بداند مثل...
از کوپه بیرون آمدم و داخل راهرو قطار آهسته قدم برداشتم. راهرو جادهای بود منتهی بهکوپههایی که مثل ساختمانهای یک شهر بودند. شهری تشنهی بحث و تفسیر. مسافرانی که کلمهها را از برگهای روزنامه، امواج تلویزیون و فرکانسهای رادیو دریافت میکردند و با افکاری درهم میآمیختند:
- برجهای دوقلو ،...
چیزی به حرکت قطار نمانده بود. دو جوانی که به دیوارهای سنگی ایستگاه تکیه دادهبودند، نه نگران جاماندن از قطار بودند و نه چیزی را تفسیر میکردند. اولی قدش بلندتر بود. مایل ایستاده و نیمرخ صورت آفتابسوختهاش در دود سیگار محو شدهبود، گفت:
- من که امروز فردا دفترچهی اعزام به خدمتمو پست میکنم...
یاس سیب پوست کنده را از وسط برید و داد دستم. سیب را گاز زدم و یاد چند روز قبل از سفرمان افتادم.
***
گلهای یاس را دوست داشتم؛ اما یاس، عاشقش بودم. نه به خاطر زیادی خوب بودنش، چون همیشه خودش بود. از همان وقتی که عطرش با عطر بوتههای یاس حیاط بزرگی درهم میآمیخت، تا حالا که به چند گلدان کوچک روی...
مدًتها بود از سفر میترسیدم. نمیخواستم غصههایش را بیشتر کنم. همین دیروز بود که به او گفتم:
- نمیخوام ناراحتت کنم؛ دلم نمیخواد بهخاطر من خجالت بکشی!
انگشتان لطیفش را روی پوست زبرم کشید و دستم را با حرارت فشرد:
- سیاوش! من بهخاطر تو خیلی دردکشیدم، انتظار کشیدم، بیخبری کشیدم، دلتنگ شدم؛ اما...
دلم یک پرندهی بیتاب شدهبود، میخواست قفس را بشکند و به اندازهی تمام ناگفتهها و بغضهایم اوج بگیرد.
آرزو کردهبودم این سفر پایان رنجهایم باشد. دلم زیارت میخواست، دلم میخواست با آخرین رمقی که در دستانم بود، پنجرهی فولاد را بگیرم و سیلابی تمام دردها و غربتی را که در نهانخانهی انتهای قلبم...
سلام و عرض ادب
درخواست جلد
داستانک یاس سیاوش
https://forum.cafewriters.xyz/threads/%DB%8C%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85%D9%90-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%DB%8C%DB%8C.35103/
به نام آفریننده ی قلم
در ارتباط با رمان کایزر
نویسنده آیسو
ناظر ستاره سربیی
در خلاصه رمان به زمان فعل ها توجه شود.
اشکالات تایپی رفع شود.
به علائم نگارشی توجه شود. در قسمت ژانر بین آیتم ها ویرگول گذاشته شود نه نقطه.