نتایح جستجو

  1. س

    پایان همکاری [ دفتر کار ناظر ستاره سربیی ]

    به نام پروردگار زیبایی ها در ارتباط با رمان نجات دهنده نویسنده : زهرا رمضانی ناظر: ستاره سربی تاریخ: ۱۷ آبان ۱- فونت رمان حتما گندم و سایز ش ۲۲ باشه. ۲-در پارت اول نوشتید به خانه ی اشرافی دید نداشت و تنها چیز که می دید جلوی پایش بود. ( درستش اینه تنها چیزی که می دید جلوی پایش بود). ۳-در برخی...
  2. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    مجموعه اشعار: نقش تقدیر شاعر: حمیده ح ویراستار: @pen lady قالب: نیمایی ژانر: تراژدی، اجتماعی سطح: منتخب کپیست: @ژولیت مقدمه مردی از خشم حلقه‌ی مرگ را کوبید لبخند در هراس غم‌انگیزی خشکید سرو را، تبری سخت تکان داد زن، در لحظه‌ی تلخی جان داد باز ققنوس از خاکستر سرخی برخاست
  3. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    شهر در پس فریادی مغموم، همچو بغض نهانی به یک‌باره شکست درد، چون نیزه‌ی باریکی در زخم شب تاریک نشست مرگ، بر ل*بِ جویِ روانی در جوار شبدرهای بی‌تفاوت خواب رفت کاش هشیار بُوَد، بدمد در رگ شهر همه‌ی صبر سحر را که درین تیره شبان ‌تیره‌ای منتظرند، خبر را باز تیر مجنونی در میان سایه‌های بید، شکافت...
  4. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    جان ریحانه گرفت، غیرت پوچ شما چهره‌ مرضیه شد، سُخته از سوز شما گل نرگس چشم بست، بر تمام ننگ و آه کاش‌ که لبخند مبینا وز خشم تهی نمی‌خشکید کاش که نمی‌چید، داس شاخه‌ گل سرخ را کاش که تحجر نمی‌دزدید، نفس برگ درخت را باز در قعر دریا صدفی کشت، بی‌گناه مروارید را رد خون شست، آبی دریا را موج...
  5. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    زنی از خوف بِزَد مُهر، بر ل*ب دخترکش مرد، بغرید به خود وز سیلی سرخ کاش! بیخِ تعصب بی‌درنگ می‌خشکید کاش سنگ غسل نمی‌داد، پیشانی دخترکی را کاش پدرش می‌دانست مردانگی‌اش نیست، جز سراب پوچ خالی کاش پدرش می‌دانست واژه‌ی مرد جاماند، پشت نیزارهای بلند گرچه سهمش بود، پلاکی زنگ زده‌ی خاکی سرخی خونش...
  6. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    در نوای یک لالایی، مادری گفت ز دامان تقدس مرد عاری از خشم متولد شد او از پس روزنه‌ی تاریکی‌ دید، پروانه‌ی شیدایی را گرچه باز کوبید، در دلش مهر نسیان را زنی از درد به خود پیچید، آسمان تا ثریا ستاره چید در لحظه‌ی زیبایی! فردوس تعظیم کرد
  7. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    او موسم بهاران بود، سرمای فصل سرد را از دریچه‌های سست خانه بیرون می‌کرد شقایق‌های خفته در دشت را، از دل خاک بیدار می‌کرد چشمه‌های خشک کوهسار را، بر فراز تپه‌ها جاری می ساخت در میان واژه‌های روحانی، زن سوره‌ای مجسم بود در نفس‌های دختران زندانی، برق امید می‌جوشید افسوس که باد بی‌تفاوت وزید،...
  8. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    در پس کوچه‌ای باریک، کنج خانه‌ای اسیر و تاریک! زنی عشق را تمنا می‌کرد، مرد او را می‌دید و تعلل می‌کرد او که نسیم لطافت را در نفس‌های خانه منعکس می‌کرد فریاد تیره‌ی شب را با فانوس خیالش روشن می‌کرد بر تن آرزوهای محالش، جامه‌ی عریانی می‌پوشید او که بر تمام بی‌مهری‌ها، تلخ و بی‌صدا می‌خندید
  9. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    در کنار رودی آرام، دخترکی آواز می‌‌خواند او که شبنم‌های امیدوار را به نوازش گل‌ها می‌کرد باد نغمه‌ی سازش را می‌شنید، مس*ت در میان گیسوان بید می‌دوید کاش راز تصنیفش را می‌پرسید، زلف گلگونش را پیچ و تاب می‌داد از نهان سینه‌اش بی‌تاب می‌شد، نغمه‌اش دشت را در بند می‌کرد
  10. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    ریشه‌هایش شکافت، قلب تاریخ را وهم بت‌های پوشالی، پوچِ طبل توخالی را چون سروش روحانی می‌گشود، بال طیران را بر زمین خشک روحانی، بر سکوت دختران زندانی در افول ظلمانی، در طلوع بیداری بی‌درنگ جوشید، چشمه‌های رضوانی
  11. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    ظلم پیله‌ها را در هم می‌تنید، عطر یاس در مشام گیتی پیچید بر تن قفس‌های خفته، قفل‌ها را سخت کوبید در مسیر بیداری، بر تمام انفاس سرگردان ‌یک سلاله را چون سراج هویدا می‌کرد، با قدم‌های طاهر عالمی را شکوفا می‌کرد در میان رنج سنگلاخ‌های غمگین، دست او را زنبقی دردمند می‌بوسید بر حریر دامانش،...
  12. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    روزگاری جهل، نیزه‌ای را بر دل سنگین مردی فرو می‌کرد او که گلبرگ‌های بیدار را زنده زنده دفن می‌کرد عطر یاس این تعفن را واژگون می‌ساخت، در نفیرش نخوت باد، رنگ می باخت در فروغ بیداری، اندوه را پنهان می‌ساخت کاش در تمام خانه‌های این شهر عطر او می‌پیچید بر تن قلب سنگین و سخت، یک ب*غل عشق می‌رویید
  13. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    در تمام باغچه‌های این شهر، عطر نارونی جاری بود و ریشه‌های سرو گمنامی برقرار زندگی! از روزنه‌های مطبخی تاریک و انعکاس، طعم چای در استکانی باریک در نفس‌های خانه جاری شد زن شاعری شد که دریچه‌های لطافت را به روی چکامه‌های شیدایی گشود
  14. س

    اتمام یافته مجموعه شعر نقش تقدیر | به قلم ستاره سربی

    آن ترانه‌های عاشقانه! آن غزل‌های عارفانه در اوراق دفتر خاطرات روزانه در دریچه‌ای رو به روشنایی، پنهان می‌شد در کوچه‌های عاشقانه! نقش مجذوبِ لبخندی مردانه در بی‌قراری رویاهای دخترانه، افسون می‌شد گیسوانش را دستان لبریز از شیدایی‌اش را‌ می‌سپرد به آن لبخند مردانه، بی‌این‌که بداند غبار آن هوای...
عقب
بالا پایین