سردار دلها،
محبوب من، گدای محبت شما شدم. بهترین لحظات نوجوانی و جوانیام با یاد و عشق شما میگذرد.
خداوندا چه سرداری دارم من، مظلوم عالم دارم من، سردار دلها منم آن دیوانه بینشان که ناله دلتنگیاش در بین فرشتگان پیچیده است.
آقای من،
میبینید از گفتن اسم شما سیر نمیشوم، اسم شما مرحم دل ترک خوردهام است. اسم همدم تنهاییهایم است. روزم بدون نام شما شب نمیشود، آخر معتاد نام زیبای شما شدهام، معتادی که یک روز بدون شما طاقت نمیآورد.
دلتنگم، دلتنگ سرور دلها.
آقای من،
بعد خداوند عشق کسی جزء شما را ندارم، خود را پای گنبد شما میگذارم.
عشق شما مانند یاد و نام شما فراموش شدنی نیست.
انتظار نداشته باشید این عشق روزی خاموش شود و از یاد برود.
ای سردار شهیدان،
دل دریایی و چشمان زمینیام را وقف شما کردهام.
اشکهایی که همچون سیل بر گونههای صورتی رنگم میافتند همه برای شما است. چشمانم آرامآرام مانند چراغی که درحال خاموش شدن است کم سو میشوند. ناراحتم، خیر به هیچ عنوان با خوشحالی حاضرم چشمانم را تقدیم شما کنم تا بیاید؛ ولی افسوس... ...
ای سردار شهیدان،
دلتنگی هم عالمی دارد تا به کی میخواهید صدای هقهق گریههایم را بشنوید و جواب ندهید. تا به کی میخواهید انتظارم را نادیده بگیرید، هر روز بیشتر از دیروز مانند آبی که آرامآرام خشک میشود آب میشوم.
تا به کی مولایم، تا به کی؟
ای سردار شهیدان،
میدانید دلتنگم، دلتنگ محبوبی که مظلومانه شهید شد.
سرداری که شیطان صفتان سر زیبایش را بر نیزه انداختند و در همه جا گرداندند. نبردم مولایم، نبودم که در مقابل دیو صفتان یاریِتان کنم.
ای داغ دیده من،
نبودم تا یکی از یاران با وفا و عاشق شما باشم. در واقعه سعادت نداشتم؛ آه محبوبم اگر بودم نمیگذاشتم رقیه، عزیزدل پدر، دوردانه شما سوگ پدر داشته باشد. نمیگذاشتم رقیه سه سال را با نشان دادن سر بریده شما مانند چراغ شکستهای خورد و خاموش کنند.
نبودم، داغ دیده من نبودم آقای من.
ای داغ دیده من،
چرا آن زمان نبودم تا نگذارم دیو صفتان گوشواره از گوش رقیه پدر نکشیده و رود خون بر گوش او ایجاد نکنند.
چرا نبودم تا نگذارم رقیه شما، محبوب پدر، عزیزدل ما در حالی که سر بریده شما بر روی دامنش بود به سوی آسمان پر نکشد.
آیا سعادت نداشتم که آن زمان به این دنیا نیامدم؟
ای داغ دیده من،
آه افسوس که میان آن هفتاد تن از یارانت نبودم. ای محبوبم، ای مظلومم چرا من سعادت نداشتم؟ مگر من چه کردهام که نتوانستم جزءی از یارانت باشم.
کجایی مرحم دل داغ دیدهام؟
محبوبم،
زمانی که محو جنون و خیالم تنها از شما مینویسم، بدون عشق شما نمیخواهم زنده بمانم.
محبوب من سینه زنان به سوی حرم شما میآیم ولی افسوس در خیال و خوابی رویایی، یعنی میشود زمانی اتفاق بیفتد؟
کجایی محبوب دلم؟
محبوبم،
آواز و ترانه من تنها یا حسین است، محبوبم درست است سعادت دیدن شما را ندارم ولی سعادت گریه کردن و عشق برای شما را که دارم. این سعادت مرحمی برای دل عاشقم است.
محبوبم،
در محرم با دیدههای گریان دور شما را میگیریم و نام زیبای شما را فریاد میزنیم. بوی محرم بوی عشق و جنون است، بوی عاشقانی که در انتظار مولای محبوبم هستند.