نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    جمله‌ی در لفافه‌اش یاسر را به فکر وا داشت. پس از گذشت لحظاتی امیرعلی با قدم‌هایی شمرده چرخی دورش زد و بالای ابرویش را خاراند. - فعلاً چیزی نمیگم، به شرط اینکه آمار و اطلاعات اون قاچاقچی‌ها رو بهم بدی. چشمانش را جمع کرد، ندانسته از نقشه‌‌اش پرسید: - چی توی سرته؟ دست به انتهای ریش‌ نیمه‌ بلندش...
  2. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    زمانی که یقه‌اش بین چنگال دستانش گیر افتاد و محکم به دیوار چسبانده‌ شد، توانست چشمانش را باز کند. هنوز در شوک لحظات قبل سیر می‌کرد و قدرت تقابلی نداشت. نفس‌های سنگین یک‌نواخت و هوهوی باد، در سکوت رعب‌آور تاریکی شب شریک بود. نگاه تیره‌ و بُران امیرعلی، بر اریکه‌ی صورت منجمد و دیدگان متحیر...
  3. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    پیچ و خم خاطراتش را پشت میز به جا گذاشت. متن انگلیسی روی صفحه‌ی مات رایانه، آه از نهادش را بلند کرد؛ با این امکانات دست و پا شکسته به هیچ روزنه‌ای نمی‌توانستند وصل شوند. خستگی‌اش را با پوف عمیقی از دهان بیرون داد. رنگ قهوه‌ای کمد چوبی، در سفیدی گوشه‌ی دیوار نگاهش را اغفال کرد. در نبود یاسر...
  4. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلم ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-369068
  5. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** - همکاران، همون‌ طور که خبر دارین سیاست کشور با همسایه‌ها حالت سینوسی داره. ناامنی منطقه بیشتر شده، باید چهار چشمی مراقب جاسوس‌ها باشیم؛ یه غفلت ما کافیه که تروریست‌ها به کشور نفوذ کنن. سرهنگ با لحن جدی و کلام مسلطش تکیه بر صندلی‌ چرم زغالی‌اش، در رأس میز سخن‌رانی می‌کرد. کمی که گذشت یکی از...
  6. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    وقتی سرش را جلو آورد، رنگ آبی‌ تیره چشمانش واضح‌تر دیده‌ شد. حسام توقع شنیدن این پیشنهاد را نداشت. دستی پشت لبش کشید. در حالی ‌که نوک کفشش را به سطح سرامیکی می‌سابید، نگاهش را به صورت کشیده و استخوانی‌اش دوخت. - سر کیسه رو شل کردی! از من چی می‌خوای آقای سالاری؟ صدف در سکوت قهوه می‌خورد و به این...
  7. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** دستش می‌لرزید، تی را کناری گذاشت و کلافه روی پله‌های سالن نشست. با هر دمی که می‌کشید، بوی نم و انواع شوینده‌ها به ریه‌اش جاری میشد. پلک‌‌های خشکش را روی هم فشرد. باید به سوده می‌گفت برایش مواد بیاورد؛ با این وضعیت در میهمانی نمی‌توانست سرپا بماند. صدای خشن زنانه‌ای او را از جا پراند، با دیدن...
  8. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    خاله‌ طلا با باز و بسته کردن پلک‌هایش به او فهماند که بهتر است به نزدش برود. ماندن را بی‌فایده دید. به‌ سوی خانه پرواز کرد‌، اول از همه سمت تراس رفت، نغمه‌‌ی خوش کبوترها نگاهش را به قفس چوبی آن‌ طرف دیوار معطوف کرد؛ در حصار توری‌های ریز فلزی برای خود جست‌ و خیز کنان بال می‌زدند. ل*ب‌هایش آویزان...
  9. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    خداقوت قشنگم ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-368182
  10. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** بعد از آن شب همه‌ چیز رنگ و بوی دیگری به خود گرفت؛ سرنوشت ماه‌بانو فصل جدیدی را برایش رقم زد. حسام سردتر از همیشه شد و یک پرده‌ی سیاه بین خودشان افکند. شب‌ها دیر به خانه می‌آمد و تا ل*ب به شکایت می‌گشود، نتیجه‌ای جز جنگ و دعوا در پی نداشت. کم‌کم دور و اطرافیان هم پی به رابطه‌ی سست‌ شده‌شان...
  11. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    عضلات صورت حسام از عصبانیت می‌لرزید، صدای نفس‌های ناآرامش واضح شنیده‌ میشد. دیگر نمی‌توانست بار کهنه‌ی سرنوشت نفرین شده‌اش را به دوش بکشد. - همین گذشته‌ی لعنتی رو بارها توی سرم کوبیدین. رسوای جماعت شدم! اون از رفیقم که تا پاش به نیروی انتظامی باز شد، به یه‌ سال نکشیده زیرآبم رو زد، نامدار محل شد...
  12. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    زهی اشتباه! محال بود پدری پسرش را نشناسد. پارچه‌ی نقش‌دار ترمه، درون دستان زمخت مرد مچاله شد. - من یکی راست و دروغ حرف‌هات رو می‌تونم تشخیص بدم پسر! پلک روی هم فشرد و «لعنتی» در دل فرستاد. به واقع که کشش یک بازجویی دوباره را نداشت‌، چوب‌ خطش برای امروز کافی بود. بی‌حوصله روی اولین مبل ولو شد و...
  13. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    ناله‌اش را در گلو خفه کرد. همان‌ جا با خود عهد بست که این کار حسام را بی‌تلافی نگذارد. صدای جدی و خشن شاهرخ در گوشش پیچید: - می‌خواستی با چهار تا عکس مزخرف و یه مشت حرف چرند، حسام رو از ماه‌بانو دور کنی. آخرش چی‌‌ شد؟ دختره وسط راه پشیمونی به سرش زد، کم مونده‌ بود نقشه‌هات رو خراب کنه. تداعی...
  14. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    فدات بشم، هم‌چنین گلی ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-367958
  15. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    در همان حال هم زبان درازش از کار نمی‌افتاد: - خیلی آشغالی! اون کنارت نمی‌مونه احمق! چرا خفه نمیشد؟ سیلی محکمی زیر گوشش خواباند و فحش رکیکی داد. سرش به دیوار برخورد کرد، یک‌ طرف صورتش به گزگز افتاد. حسام مجال نداد، کنار تن مچاله شده‌اش چمباتمه زد. نمی‌دانست قیافه‌اش چطور شده‌ بود که دخترک این‌...
  16. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    هیچ فکر نمی‌کرد سرنوشت طوری رقم بخورد که باز این زن را وسط زندگی‌اش ببیند. اکنون؟ نه، بودنش الان به چه دردش می‌خورد؟ انگار میان زنجیرهای آهنی اسیر بود و نمی‌دانست خود را چطور از این بندها نجات دهد. - تو که هنوز هم ادعای عاشقی داری، باید یادت باشه که با چه وضعی ترکم کردی. صدف نزدیکش شد و با...
  17. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    زیر نور هالوژن‌ها نگاه مشتاقش به چشمانش گره خورد، گویی هزاران رنگ در خود داشت. - کسی درباره‌ی من چیزی گفته؟ چرخی زد. تنها صدای خنده‌اش میان ترانه و همهمه در گوشش می‌پیچید. - لازم به گفتن کسی نیست جناب فلاح! زبانش بند آمد. انگار ذهنش را خواند که خندید و چشمکی ضمیمه‌اش کرد. - اون‌ جوری مثل شرک بهم...
  18. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    روی صندلی ولو شد و گره کراوات آبی‌اش را شل کرد. - بالاخره خودش میاد طرفم. هیچ‌ کَس نمی‌تونه دست رد به فرهاد ارجمند بزنه! دیگر پاپیچش نشد، حتم داشت باز هم جوابش کرده‌ بود. لحظه‌ای بعد، امیرعلی به جمع‌شان ملحق شد. با دیدن فرهاد در آن حالت و سگرمه‌های توی‌ هم رفته‌اش، کت کبریتی‌اش را از تن در آورد...
  19. لیلا مرادی

    همگانی ⌊چطور خودک*شی کنیم؟⌋

    ما آدم‌ها یه انرژی پرقدرت و خارق‌العاده‌ای هستیم که هدف از اومدنمون به دنیا انجام دادن ماموریت‌‌های بزرگه. یه آیینه از خدا که فقط قراره خوبی رو جذب کنیم و چه فرصتی از این بهتر که توی این ماجراجویی حضور داریم. به ذات واقعی‌ات نگاه کن، تلخی‌ها زاده‌ی ذهن تو نیست.
  20. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم، خسته نباشی ۲ پارت فرستاده شد، در مجموع ۶ پارت باید چک بشه. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-367760
عقب
بالا پایین