نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** نوای شاد ‌سه‌تار و لهجه‌ی غلیظ خواننده سیستانی، از ایوان طبقه‌ی پایین به گوش می‌رسید. میز بزرگ و عریضی در آغاز نظرش را گرفت که ابوداوود به همراه دو زن و دخترانش دورش به سر می‌برد. میان دالان هلالی‌ شکل ایستاد و تو نرفت. - اومدم راجع‌به حرف دیروزم باهاتون اختلاط کنم. اسد از پررویی مرد جوان...
  2. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام قشنگم ۴ پارت فرستاده شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-365320
  3. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    داشت صبرش را سر می‌برد. امیرعلی، لاقید جرعه‌ای از چایش را نوشید؛ مثل چای‌های مادرش نمی‌ماند، طعم گیاهی متفاوتی داشت که با عطر دارچین ادغام شده‌ بود. - پلیس جماعت رو که می‌شناسین، اومدم یه سر و گوشی آب بدم. از این صراحت کلام به وضوح جا خورد، ابتدا رنگش به مانند گچ دیوار سفید شد و کمی بعد به سرخی...
  4. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    ظاهرش انرژی منفی به آدم منتقل می‌کرد. یک لحظه از درون آتش گرفت، این مردک عیاش با چه عقلی می‌خواست دختر هم‌سن بچه‌اش را به همسری بگیرد؟ واقعاً که شرم‌آور بود. صدای نخراشیده‌اش سکوت مابین‌شان را شکست: - خوش اومدی جوون، به ما نگفته‌ بودن قراره پلیسی به روستا بیاد؟ چه خبر شده؟ مرد لهجه‌ی غلیظ و خشکی...
  5. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    نگاه به پوست سیاه و پیشانی برآمده‌اش انداخت و شروع به معرفی خودش کرد: - استوار مالکی هستم، به ابوداوود خبر بده که می‌خوام ملاقاتش کنم. پسرک دست و پایش را گم کرد و به مِن‌ و‌ مِن افتاد: - شما.... شما پلیسید؟ حوصله‌ی معطل ماندن نداشت. - من زیاد وقت ندارم پسر خوب، کار مهمی باهاش دارم. همان هنگام...
  6. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** سطل فلزی را به قعر چاه فرستاد. آواز پیوسته‌ی بلبل‌ و گنجشک‌ها در سکوت بعد‌ از‌ ظهر آبادی می‌شکست. حضور فردی را در کنارش احساس کرد و ثانیه‌ای بعد، آوای آرام مردانه‌ای در گوشش طنین انداخت: - پدرتون میگن می‌خواین به این ازدواج تن بدین. لقب سیریش برازنده‌اش بود. چه لفظ‌ قلم هم حرف میزد. طناب را...
  7. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلی چهار پارت ارسال شد، در مجموع ده پارت چک نشده‌ https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364983
  8. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    با دقت گوش سپرد و هرچه که پیش می‌رفت در دل می‌گفت، چه چیزی در این دختر وجود دارد که آن مرد او را تافته‌ی جدا بافته فرض می‌کند؟ بیرون از آن خانه، ترگل، در حالی که روی ماسه‌ها نشسته‌ بود زیر ل*ب آواز غمگین محلی را می‌خواند. خیمه‌ی گوسفند‌های دورش و صدای بع‌بعشان، مثل این بود که می‌خواهند با او...
  9. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    این حرف‌ها سوران را بیشتر به جلز و ولز می‌انداخت. چرا از پیراهن پر نقش و نگار تن خواهرش زودتر پی به حقیقت نبرد؟! برآمدگی استخوان فکش از شدت خروش غیرتش نشأت می‌گرفت. ترگل کله‌شق و سر به‌ هوا بود و اوی بی‌‌عرضه به عنوان برادر بزرگ‌‌تر در کنترل کردنش عقیم می‌ماند. - حرومزاده‌ها چطور می‌تونن برای...
  10. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    سوران پیاده نشده داد کشید و به سیستانی چیزی گفت که نفهمید. خانه‌ای خشتی با پنجره‌های چوبی آبی که سقف گنبدی شکلی داشت، آرامش اندکی به روحش بخشید. حوض کوچکی که میان صحن حیاط قرار داشت هم‌چون چشمه‌ای در یک بیابان وسیع می‌درخشید. خودش را به تخت ل*خت و پوسیده‌ی پایین ایوان رساند و خستگی در کرد. بوی...
  11. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** عینک آفتابی‌اش را به چشم زد تا از سوزش‌شان بکاهد. روی دشت‌های اطراف چیزی جز بوته‌های خار و درختان بلند نخل نمی‌رویید. صدای ضبط را زیاد کرد. خواننده‌ی زن عرب، با لحن سوزناک و غمگینی می‌خواند و سوران را به اندوه عمیقی فرو می‌برد. امیرعلی در حین رانندگی حواسش پی پسرک می‌رفت و برمی‌گشت. صدای...
  12. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلم، دو پارت فرستاده شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364788
  13. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    پشت به او مشغول کشیدن غذا برای خودش شد. دیری نگذشت که دستی دور کمرش پیچید، زمزمه‌ی پر از شیطنتش هوش و حواسش را با خود به یغما برد. _ تازه از سفر برگشتم، اینه استقبالت؟ یه‌ خرده از زن‌های مردم یاد بگیر. آن نیمه‌ی آخر حرفش همه‌ چیز را خراب کرد، نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و مثل اسپند روی آتش...
  14. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    چشمانش از صفحه‌ی خاموش تلویزیون دل کندند، سرتاپایش را همچون افعی برانداز کرد، جوری که به خود لرزید. وقتی لیوان را به غضب از دستش گرفت و بدون اینکه به آن ل*ب بزند روی میز محکم کوبید، فهمید یک جای کار ایراد دارد. رفتارهایش را نمیشد پیش‌بینی کرد. پنجه‌های زبر مردانه‌اش، بین موهای خیسش تنیدند. صحنه‌ی...
  15. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلی ۴ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364262
  16. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    مثل بچه‌های تخس و زبان‌ نفهم یک گوشش در بود و آن یکی دروازه! - برام مهم نیست، مگه اون به فکرم بود که من به فکرش باشم؟ چطور تونست ماهی؟ چطور با دلم بازی کرد؟ صدای ریز گریه‌اش از پشت گوشی شنیده شد. پوفی کشید و دست بر پیشانی‌اش گرفت. - آخه قربونت برم، خواهر گلم، این‌ جوری که خودت رو از بین می‌بری...
  17. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    این همه حق‌ به‌ جانب بودنش، کفرش را در می‌آورد. دستانش را روی میز قفل کرد و یک‌راست سر اصل مطلب رفت: - سرمه کیه؟ شنیدن این اسم، رنگ از رخش پراند. فضای زیبا و پر از آرامش کافه، مثل دوزخ سیاهی بود که هر آن احتمال داشت او را خاکستر کند. انگشتانش تحمل وزن آن جسم کوچک و باریک کاغذی را نداشتند. جواب...
  18. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    آوای گوش‌نواز و ملایم عارف، از سیستم پخش میشد و فضا را دلنشین‌تر جلوه می‌داد. جوانک لاغری که موهایش را دم‌ اسبی بسته‌ بود، با لباس مخصوص پیشخدمت‌ها سفارش‌ها را برای‌شان آورد. ماه‌بانو از پنجره‌ی گنبدی‌ شکل، محو تماشای فضای سرسبز و پر از دار و درخت بیرونی شد. با اینکه نزدیک مطب‌شان قرار داشت، اما...
  19. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    دخترک ترسو و ساده‌ای که ندانسته با زندگی خودش بازی کرد. آدمی که بخواهد وارد زندگی مشترک شود، نباید با یک شک و تهمتی که از روی فشار طرف مقابل باشد همه‌ چیز را دور بیندازد و از سر لجبازی بچگانه، لگد به بختش بزند. امیرعلی هم همین‌ طور، او هم کم سهل‌انگاری نکرد و هر دو در آتش ندانم‌ کاری خودشان...
  20. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    دو پارت ارسال شد گلی https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-363438 چک نمی‌کنی عزیزم؟
عقب
بالا پایین