نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیز دلم ۳ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-357252
  2. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** از پنجره‌ی کوچک آشپزخانه به تگرگ‌های درشتی که از آسمان، روی کاشی‌های سفید نقش‌دار حیاط‌شان فرود می‌آمد خیره شد. چنین بارانی در تابستان بی‌سابقه بود. صدای زنگ خانه او را از خیالات خاکستری‌اش‌ بیر‌ون کشید. خانم‌ جون بود که پرسید: - کی اومده توی این طوفان؟ طلعت‌ خانم دکمه آیفون را زد و سری از...
  3. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** هوا کم‌کم رو به تاریکی می‌رفت. نور چراغ‌های آپارتمان رو‌به‌رویی، خبر از جمع و دورهمی‌های خانوادگی می‌داد. جعبه‌های غذای روی میز، دست نخورده باقی مانده‌ بودند. مردک کله‌ خراب! حال آن‌قدر به خودش گرسنگی می‌دهد، یا آشغال‌های بیرون را می‌خورد که مریض شود. با صدای زنگ تلفن، رشته افکارش پاره شد...
  4. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** تا اواسط شب یک لحظه هم آرام و قرار نداشت. حضور مهسا در ایران و حرف‌هایش گیجش کرده‌ بود. دخترک هم بعد از شام، بدون اینکه کلمه‌ای با هم صحبت کنند، به اتاق رفت‌. بعد از آن روز رابطه‌شان مثل موش و گربه شده‌ بود. می‌دید که این روزها لاغرتر شده‌‌ بود، زیاد حرف نمی‌زد و گوشه‌گیری می‌کرد. تلفنش زنگ...
  5. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    🌺خداقوت قشنگم دو پارت ارسال شد🌺 https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-356885
  6. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    شوکه شد، هیچ فکر نمی‌کرد پدرش تا این حد از همه‌ چیز باخبر باشد. چیزی نگفت که سری از روی تأسف برایش تکان داد و چرخید. - با خودم میگم چه خبطی کردم، کدوم نون حرومی سر سفره آوردم که تو این‌جوری قاطی کثافت‌ کاری شدی؟ گفتم زن می‌گیری، دست از این کارهات برمی‌داری. تا خودت رو اصلاح نکنی، دیگه یه قدم هم...
  7. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** به سر درب حجره‌ی قدیمی‌شان چشم دوخت، خیلی کم گذرش به این اطراف می‌خورد و بیشتر وقتش را در غرفه‌ی خود می‌گذراند. چند تن از دوستان قدیمی پدرش را دید که جواب سلامشان را با اکراه دادند، اعتنایی به نگاه‌های عجیبشان نکرد و افکار ذهنش را سامان داد. از پشت شیشه‌های درب، چشمش به پدرش افتاد که...
  8. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سه پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-355724
  9. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** نبض متلاطمش مدام خود را به چهار دیواری قلب رنجورش می‌کوبید. میان شمشادها قدم برداشت. روی سطح خیس و لغزنده‌ی زیر پایش با احتیاط راه می‌رفت. دو سوی یقه‌ سوئیشرت قرمزش را به‌ هم نزدیک کرد تا سرما نتواند راه نفوذی پیدا کند. زیر سایه‌بان درخت هلو ایستاد و به خطوط چمنی میان کاشی‌های سفید خیره شد...
  10. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    ماه‌بانو چم و خمش را در این مدت، خوب یاد گرفته‌ بود. فنجان چای را به دستش داد. - یه ذره از این بخور، بعد قهر کن. عجب پوست‌ کلفتی بود و خودش خبر نداشت. مرد تخس روبه‌رویش، با وجود داغ بودن دمنوش، محتویات درون فنجان را لاجرعه سر کشید، بعد از خوردنش دور لبش را پاک کرد و یک ابرویش را بالا انداخت. -...
  11. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    حاج‌ بابا عقیده داشت، مرد که زانوهایش تا بشود، ستون‌های خانه فرو می‌ریزد. اما این خانه از پای‌بست ویران بود و اصلاً ستونی وجود نداشت که بخواهد خراب شود. کنارش ایستاد و اجازه داد سرش را روی شانه‌هایش بگذارد. - کله‌شقی رو کنار بذار. نفسش از سنگینی وزنش گرفت. شامپانزه‌ای برای خودش بود. در آن وضعیت...
  12. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سه پارت فرستاده شد https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-355438
  13. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** درون پستوی آشپزخانه، دگر عطر خوش و لذید غذا نمی‌پیچید. رخسار کدر و بی‌حالش، در قاب شیشه‌ای مقابل ناگفته‌ها را عیان می‌ساختند. صدای جیغ آشنای لاستیک‌های اتومبیلی، باعث شد که از جلوی آینه کنار رود و به پا خیزد. پشت پنجره ایستاد و پرده را کنار زد. این‌ نقطه به حیاط دید بیشتری داشت. مثل شب‌های...
  14. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    صدای بوق اعتراض اتومبیل‌ها از اطرافشان بلند شد. قلب نا کوکش بی‌محابا می‌کوبید. احساس خطر می‌کرد. این مرد همین‌ جا نفسش را می‌برید. اضطراب در سراسر اندام‌های لرزانش ضربه میزد. - هیچ پایان خوشی واسه این رابطه وجود نداره. با کشیده شدن گیسوانش درد تا اعماق سرش نفوذ کرد و قلب چینی بند زده‌اش شکست. -...
  15. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    نزدیک‌تر که شد، قدم‌هایش سست گشتند. ل*ب بالایش از سکوت لرزید. راه برگشتی نداشت. پلکی زد و توانش را در پاهایش جمع کرد. لبخندهای نایاب و شوخی‌هایی که با فاطمه می‌کرد قلبش را به خروش می‌انداخت. کف دستان عرق زده‌اش را بین دامن لباسش مخفی کرد و سعی کرد بر خود مسلط شود. فاطمه با دیدنش، خنده‌اش قطع شد و...
  16. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    خسته نباشی قشنگم آره، برای خنده و کلماتی که آخرش ه میاد درسته؛ اما یه واژه‌هایی با نیم‌فاصله رواج نداره، مثل گل‌های‌شان، درخت‌شان، دل‌های‌شان، این‌جور کلمات پیوسته باشن قابل فهم‌تره
  17. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    ۴ پارت اضافه شد هر موقع تونستی چک کن گلم عجله‌ای نیست. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-354645
  18. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    همه در حال خودشان بودند و کسی به او توجه نمی‌کرد. چشم گرداند که مادرش را مشغول صحبت با خاله دید. صبر کرد حرف زدنش تمام شود و بعد به سویش برود. سنگینی نگاهی رویش سایه افکند. به آرامی چرخید که چشم در چشم مجید مستوفی شد. با آن فاصله دوری که از هم داشتند، برق تأسف در دیدگانش، همانند خار بر جانش...
  19. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    یک‌ ذره هم رویش تأثیر نداشت. به نوعی، چشمانش پایین‌تر از نوک دماغش را نمی‌دید! - پس از الان یکی‌یکی شروع کن و یقه‌ی همه رو بگیر. فکش از خشم منقبض شد. سعی کرد از کوره در نرود. - به موقعش! این‌قدر جمعیتتون زیاده که از دست دولت خارج شده، شما هم خوب دارین خر سواری می‌کنین؛ اما همین‌ طوری نمی‌مونه...
  20. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    در سکوت فقط توانست شیر را ببندد و کمر راست کند. حسام آستین‌های پیراهن سرمه‌ایش را تا زد و ریشخند‌زنان جلو آمد. بارقه‌ای از خشم و حس انتقام‌جویی در چشمانش می‌درخشید. سیگاری از جیبش در آورد و آتش زد. - خلوت کردی استوار! نفس سنگینش را با آه عمیقی بیرون فرستاد و روی جدول‌ بتنی باغچه نشست. دل و دماغ...
عقب
بالا پایین