نتایح جستجو

  1. یاسمن بهادری

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    باد خفیفی از راهرو رد شد، اما هیچ‌کدام تکان نخوردند. دو جسم در دو قاب، دو جان در دو واحد که برای اولین‌بار از مرزهای بی‌صدا گذشتند و آن شب، نور چراغ اتاق الیسا تا صبح خاموش نشد. ساعت‌ها از آن لحظه‌ی کوتاه گذشته بود اما پنجره‌ی اتاق الیسا هنوز باز بود؛ نه از سر بی‌احتیاطی، بلکه انگار حالا یک...
  2. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    و چنین به پایان می‌رسد سرودی که در دل شب متولد شد با واژگانی زخمی، و سکوتی آغشته به اشتیاق شعر، تن پوشی‌ست بر پیکر خاطره‌ات که هر بند آن، از تپش دلِ من دوخته شده نه پایان، بلکه آغازی‌ست برای زیستنِ تو در تمام لحظه‌هایی که نامت را بی‌صدا، در دل تکرار می‌کنم
  3. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    مهتاب، بر حصار خاطره‌ها سایه می‌گستراند و شب، در خلوت اندوه‌آلود خود نامی از تو را آرام زمزمه می‌کند ردی از طوفان احساست بر ساحل دل نقش بسته چنان که هر موجِ خاموش داستانی از تو بازگو می‌کند رؤیاها، در کنجِ آغو*ش خیال نقشی از لبخندت می‌پرورانند و من، با دستانی از جنس انتظار...
  4. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    خورشید، از پس ابرهای خیال تو طلوعی دیگر می‌آغازد نه برای روز، بلکه برای دل‌هایی که در شبِ بی‌فریاد رویا را صدا می‌زنند سنگ‌های سکوت، با هر زمزمه‌ی دلتنگی تَرَک برمی‌دارند و اشک، رودی می‌شود که از کوه‌های خاطره به دشتِ فراموشی می‌ریزد در این سرزمینِ بی‌مرز تنها نشانی از...
  5. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    مِه، از کوهسار خاطره‌ها سرریز می‌شود و آسمان، رنگی از دلدادگی می‌گیرد بارانِ بی‌وقت، در جانِ هر واژه‌ی نگفته غوغایی برپا کرده پرنده‌ای از غربت بر شاخه‌ی احساسم آرمیده با بال‌هایی خسته از پروازهای بی‌ثمر در جست‌وجوی آغوشی که تنها در خواب می‌یابدش زمین، با زمزمه‌ی تو سبز می‌شود...
  6. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    بر گَردِ گام‌های زمان ریسمان خاطره‌ات رقصان است چون نسیمی، که از دیار فراموشی برمی‌خیزد هر لحظه تکرار بی‌صدای بودنِ توست و دل، چون پرنده‌ای در قفس رؤیا با هر تپش، تو را آواز می‌خواند دریا، از موجِ احساست رنگ گرفته و ساحل، ردی از امیدهای گم‌شده را در ماسه‌های تنهایی نقش...
  7. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    در گام‌های بی‌صدا سایه‌ی خاطرت گسترده‌تر می‌شود بر سنگ‌فرش زمان که هر ثانیه‌اش نقشی از دلتنگی‌ست کوچه‌های جانم با بویِ بودنِ تو خو گرفته‌اند و هر آذرخشِ یاد جانی دوباره در خاکستر احساسم می‌دمد آسمان، واژه‌ای‌ست که تنها با لبخندِ تو معنا می‌یابد و ستاره‌ها با هر پلک زمین، شعرهای...
  8. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    سپیدی مه، بر گیسوان خاطره‌ات خیمه زده و شب، با آهِ اندوه، پرده از راز دیرین برمی‌دارد نفس‌های بی‌قرارم در لابه‌لای سطرهای خاموش به جست‌وجوی تو بارها جان باخته‌اند چشمه‌ی خیال، از سنگ‌های فراموشی راه می‌جوید و در اولین قطره‌اش نامِ تو آرام زمزمه می‌شود و من، مانده در گذرِ بی‌تو با...
  9. یاسمن بهادری

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    هر آوای ناپیدا در دل شب، جان می‌گیرد چون شعری نگاشته بر پوست ستاره‌ها دستان ناپیدای تو بر زمان می‌لغزند و ساعت‌ها با تپش نامت از حرکت باز می‌مانند خاطره‌ها، با رنگِ حضور تو در آیینه‌های فراموش‌شده لبخند می‌زنند و لبخندشان، رازِ دوباره زیستن را در گوش دلم زمزمه می‌کند
  10. یاسمن بهادری

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    فصل اول. همه چیز بی‌هشدار شروع شد؛ نه انفجار و نه فریاد. فقط خاموشی‌ای بود که از دیوارها بالا رفت و در ریه‌ها نشست. طبقات بالا، پنجره‌های بسته، آسانسوری که هرگز نرسید. آپارتمان ۵۲، نقطه‌ای میان ترس و تنفر، میان قرنطینه و قراری که هیچ‌وقت گذاشته نشد. درها قفل بودند، نه از ترس سرقت بلکه برای نجات...
عقب
بالا پایین