نتایح جستجو

  1. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    چی بگم. تا الانش روند رو بهتر کردم؟ نسبت به قبل؟
  2. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    دوتا پارت جدید، با رعایت نکات ویرایشی گذاشتم
  3. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ ببند دهنت رو... من تموم حریف‌هام رو با برانکارد می‌فرستم. -‌ به مولا علی نابودت می‌کنم! دست‌هام رو از داخل دست بچه‌ها بيرون كشيدم و گفتم: - ولم کنید کارش ندارم. یه دستی به سرم کشیدم و به سمت علی رفتم. هانیه خیلی نگران ایستاده‌ بود و داشت نگاهش می‌کرد. بهش رو کردم و گفتم: - همین رو می‌خواستی؟...
  4. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ استاد مگه میشه آماده نباشم؟ -‌ پس چرا قیافت اینجوریه؟ -‌ چجوریه مگه؟ -‌ خوبی؟ یه دستی به سر و صورتم کشیدم و گفتم: - آره‌ آره، خوبم! خواست حرف بزنه که گوینده‌ی سالن اسم من رو خوند. آقا رسول: -‌ بلندشو؛ از مربیت خواستم که این بازی رو من کوچت (مربیت) بشینم. - واقعاً؟ خب چه بهتر، عالیه! بلند شدم...
  5. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    بله بازهم امروز برسیشون میکنم
  6. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    دوتا پارت گذاشتم و مواردی که گفتید رو سعی کردم رعایت کنم
  7. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    دستم رو زیر چونم گذاشتم و فقط به محمد نگاه کردم. هانیه: -‌ آفرین به شما که هم‌چین پسری تربیت کردی. قشنگ مشخصه مامان خوبی هستی. محمد: -‌ قابل شما رو نداره، البته می‌تونم شما رو هم به سرپرستی قبول کنم. هانیه از حرف محمد یکم جا خورد، ولی خب محمد بود دیگه، نمیشد کاریش کرد. منم سریع پریدم وسط حرفشون...
  8. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    یه نگاهی کرد و گفت: -‌ چیه؟ دخترها رو میگی؟ بابا علی از این اخلاقت دست بردار. از حرفش چشم‌هام چهارتا شد. با تعجب ل*ب زدم: -‌ محمد من دختر بازَم؟ چپ‌چپ بهم نگاه انداخت و گفت: -‌ آره. -‌ محمد... من؟ پای چپش رو انداخت روی پای راستش، یه بادی انداخت به غبغبه‌ش و گفت: -‌ تو مارو هم کشتی جیگر، چه برسه...
  9. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سلام اون اطلاعات کلی کاراکتر هارو پاک کردم بعضی از اطلاعات که توی داستان بود بعضی رو هم اضافه کردم
  10. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    آره خداروشکر خوبم که الان این‌جام... چین چه خبر؟ به طور نداره که! چین چه خبر. کشور چین
  11. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    متوجه منظورتون نشدم، یعنی چی این دو کلمه چیه ؟
  12. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سلام سه پارت گذاشتم سعی کردم تمام نکاتی که گفتی رو رعایت کنم.
  13. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    - باشه بیا تا بریم فعلاً. حسام: -‌ تک خوری عمو علی؟ - اگر می‌خوای بیا بریم؛ اما مگه تو مسابقه نداری الان؟ یه ذره پته‌‌پته کرد و گفت: -ها؟چ...چر...چرا... چرا؛ من مسابقه دارم شما برید خوش بگذره! از سالن زدیم بیرون که گوشیم یهو شروع به زنگ خوردن کرد، شماره ناشناس بود. خواستم رد تماس کنم که کنجکاوی...
  14. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    اومدم بگم باشه که یهو نگاهم افتاد توی چشم‌هاش، رنگ خیلی خاصی داشت؛ سبزی که واقعاً به دل می‌نشست. صورتش یه حالتی داشت؛ انگار خیلی معصوم بود. نگاهش بهم دوخته شده بود. سریع به خودم اومدم و گفتم: - چشم هر جور شما راحتید؛ فقط شما که شماره منو نداری! گوشیش رو داد و گفت: - بی زحمت شماره‌ت رو بزن...
  15. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    - تیپش؟ مگه حالا چه چیز خاصی هست؟ نگاهم کرد، چشم‌هاش خیس بود. - نه ولی خب خسته شدم از دستش. حقیقاً همین‌که از شما شکست خورد من خوشحال شدم. یه دستی به صورتم کشیدم. -‌ عجب عشقی هستی شما. -‌ نمی‌خوام دیگه باشم، همه چیز برای من تموم شده. دوستش یهو گفت: - هانیه حداقل حسین بود، نمی‌ذاشت اون مهدی عوضی...
  16. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    مشاور هست رمان رو داره دنبال می‌کنه
  17. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    اصلا قصد اين رو دارم معرفي كاراكتر هارو از توي پارت ها حذف كنم و پخششون كنم اين معرفي رو توي طول داستان چطوره ؟
  18. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    ممنون از شما من روي ويرايش بيشتر دارم تمركز ميكنم
عقب
بالا پایین