نتایح جستجو

  1. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سعی کردم مطالبی رو که گفتی درستشون کنم هرچی رمان جلوتر میاد بهتر میشه سه پارت هم گذاشتم
  2. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    پارت ششم يعني همون #6 ؟
  3. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    - اجازه هست ماهم بشینیم؟ یه ذره خودم رو جمع و جور کردم و گفتم: - بله‌ بله با کمال میل بفرمایید. یه تعارفی زدم که قبول نکردن، منم گذاشتم کنار و گفتم: - در خدمت هستم! هانیه: -‌ فکر می‌کردم اخلاق خوبی نداشته باشی. ابرویی بالا انداختم. - چطور مگه؟! یکم خودش رو جمع و جور کرد و گفت: -‌ آخه تو باشگاه...
  4. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    یه لحظه دیدم سالن از جاش کنده شد و شروع کردن به تشویق؛ محمد داد می‌زد و می‌گفت: - حاج علی بکش... نابودش کن! آیا من می‌رفتم به قتلگاه؟ شاید! همه داشتن تشویق می‌کردن، همین انرژی مضاعفی بهم می‌داد. داور تجهیزاتم رو چک کرد و اروم گفت: - اگه نمی‌تونی می‌خوای انصراف بدی؟ با تعجب نگاهش کردم. -‌ چرا؟ -‌...
  5. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    بلند شد گوشیش رو نگاه کرد و گفت: - یه زنگ بزن ببین برو بچ کجان! رفتم توی سالن، یهو یه حرارتی خورد به صورتم که حاکی از استرس شدید بود، قلبم داشت مثل تیربار می‌زد، گوشی رو درآوردم و اومدم زنگ بزنم که یه نفر زد رو شونه‌م و گفت: - آقاعلی گلِ گلا... بالأخره تشریف‌فرما شدین! آقارسول مربی باشگاه بود،...
  6. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سلام سه پارت جديد گذاشته شد
  7. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    یه نگاه بی‌احساسی بهم کرد. -‌ احیاناً دکتر نگفت هویجش رو داییت باید بخره... اونم اون دایی کوچیکت؟ -‌ دایی تو از کجا می‌دونی؟ آره همین رو گفت. -‌ نه بابا... خداوکیلی؟ با پا زد به پام، کلاً عادت داشت من و آراد رو بزنه البته به شوخی. -‌ دایی نری میگم باید بستنیش رو هم بخری‌ ها! -‌ پاشو خودت رو جمع...
  8. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    عرفان زد زیر خنده و گفت: - حتماً باید این رو بکشیدش؟ بابا فعلاً که زندست! رضا: -‌ اقای سام خوش باشی. من دیگه برم. عرفان و امین: -‌ وایستا تا باهم بریم. رضا: -‌ پس پاشید. اومدم بلند شم بچه‌ها رو بدرقه کنم که یه دردی پیچید تو دلم، آراد گفت: - بشین من میرم... بچه‌ها خیلی خوش اومدین بفرمایید از...
  9. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    نفسش رو فوت کرد بیرون و گفت: -‌ هوف، امان از دست تو. -‌ جان من دایی! -‌ باشه بابا، چرا قسم میدی؟ اه... بذار زنگ بزنم یه نفر بلند بشه بیاد ببردت قبرستون خاکت کنه، من از دستت راحت بشم! -‌ دلت میاد من بمیرم؟ یهو زد زیر خنده و گفت: - پاشو جمع کن خودت رو، که اصلاً مظلوم بودن بهت نمیاد. *** «یک روز...
  10. Ali81

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    سلام درخواست جلد داشتم برای رمان پارادوکس سرخ «جلد اول» نویسنده: سیدعلی جعفری موضوع 'رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری' https://forum.cafewriters.xyz/threads/42127/
  11. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    ویرایش های قبلی انجام شد سه پارت جدید هم گذاشتم
  12. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    *** «محمد» صندلی لق می‌زد، فن سقف ناله می‌کرد. توی دفتر حراست نشسته بودم، کف دست‌هام خیس بود. بابای علی و بابام اومدن. سلام کردم، سرم پایین بود. عمو بااحترام حرف زد، ولی مسئول حراست با آب‌وتاب آش ما رو پخت. عمو خواست خسارت پرداخت کنه که رئیس بیمارستان خیلی سریع خودش رو رسوند و به حالت ساده‌ای...
  13. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ امشب به نظرت کدوم بخش رو نابود کنیم؟ -‌ دست بردار علی توروخدا، عمل کردی بی‌عقل! -‌ نه محمد، جان من یه نقشه توپ کشیدم. بریم داغون کنیم بیایم! یه دستی به صورتش کشید و ادامه داد. -‌ علی ول کن واقعاً... نمی‌شه میگم. -‌ گفتم جان من! دستش رو کرد لای موهاش و گفت: -‌ از دست تو، آدم رو پشیمون می‌کنی...
  14. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    *** نور سفیدِ سقف توی چشمم می‌زد. صدای محمد از دور شنیده می‌شد، انگار از ته یه تونل بود. چشمامو باز کردم، همه بالای سرم بودن. یه سلام دسته‌جمعی رد و بدل شد. بابا خم شد سمت صورتم و گفت: -‌ سالمی؟ -‌ الحمدلله. -‌ خب خوبه. اتاق عملم که ترس نداشت؟ لبخند آرومی زدم. -‌ نه، نداشت... آخه بی‌هوش بودم...
  15. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سلام توی پارت اول یک سری تغییرات انجام دادم.
  16. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    می‌دونم دیالوگ باید از خط فاصله داشته باشه ولی من هرکاری میکنم باز دایره میاره پشت بعضیاشون مجبور شدم اینطوری بذارم
  17. Ali81

    مشاوره مشاوره‌ی ساختار و نظارت رمان

    سپاس ازتون خوشحال میشم رمان رو دنبال کنید و اگر مشکلی بود بهم بگید 🙏
  18. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    سلام نکاتی که گفتید رو فکر کنم خودتون ویرایش زدید. در هر صورت سه پارت اضافه شد.
  19. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    *** چشم‌هام رو باز کردم دیدم روی در نوشته آزمایشگاه، دکتر اومد تو و گفت: -‌ چطوری خان؟ خوبی؟ -‌ دکتر واقعاً من چم شده ؟ آپاندیسم که نیست؟ دکتر یه لبخند زد و گفت: -‌ بذار اول جواب آزمایشت بیاد، بعد بهت میگم چه بلایی سرت اومده. -‌ دکتر به جان عمم قسم من الکی خودم رو به دل‌درد زدم. -‌ از درد بی‌هوش...
  20. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ نه دارم می‌میرم! آپاندیسم عود کرده! یه جیغی کشید و گفت: -‌ تو عقل نداری به خدا. بیا بیرون تا زنگ بزنم اورژانس. -‌ نه‌ نه جان خودت نزنی‌ها. خودم میرم بیمارستان. -‌ چرا چرت میگی علی چجوری خودت میری... بیا بیرون خودم می‌برمت. دو دستی زدم تو سرم و گفتم: -‌ بدبخت شدم این‌دفعه. -‌ ببین خانوم منشی...
عقب
بالا پایین