نتایح جستجو

  1. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    ناهار یک بشقاب ساده از برنج سفید و چند تکه مرغ گریل شده‌است. کمی سبزیجات پخته کنارش و یک لیوان آب سرد هم هست. هیچ چیز پرزرق و برق یا خوش‌رنگی نیست، اما همین سادگی هم الان برایم دلگرم‌کننده است؛ انگار حتی همین غذای معمولی هم می‌تواند کمی از سنگینی دل و بدنم کم کند. دست‌هایم را روی پتو حرکت می‌دهم...
  2. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    ناگهان یاد آن حرف دکتر آذر می‌افتم؛ همان تکنیک ساده‌ای که بارها گفته بود برای آرام شدن کافی‌ست. در ذهن تا چهار می‌شمارم و نفس را آرام در ریه‌ام می‌فرستم. چهار شماره آن را در سینه‌ام نگه می‌دارم و در چهار ثانیه بیرون می‌دهم. این کار را سه بار تکرار می‌کنم. هوا با بوی الکل و استریل می‌سوزد و از...
  3. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    ناگهان صدای عرفان فضای اتاق را می‌لرزاند: - پیوند! آدونیس با تمام قدرت سعی می‌کند او را نگه دارد، شانه‌هایش سفت و محکم در برابر طوفان احساسات عرفان مقاومت می‌کنند: - تو مادرش بودی لعنتی! اما نگاه من سرد و بی‌رحم‌تر از هر لحظه‌ای است که تاکنون دیده است. آدونیس صدایش را آرام می‌کند، سعی در کنترل...
  4. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    دست‌هایم روی پتو فشار می‌آورند و قلبم به‌طرزی غیرقابل کنترل می‌تپد. هنوز نمی‌توانم باور کنم، نمی‌توانم حقیقت را هضم کنم. همه‌ی تصاویر و دردهای شب گذشته، حالا معنا پیدا می‌کنند و به یکباره سنگینی‌شان بر شانه‌هایم فشار می‌آورد. با صدایی که می‌لرزد، خش‌دار و شکننده است، می‌پرسم: - من… تو شکمم بچه...
  5. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    حس می‌کنم لحظه‌ای آرامش نسبی بین ما شکل گرفته است، هرچند سایه‌های گذشته هنوز سنگینی می‌کنند و تنفس فضا را پر از تنش می‌کنند. صدایم گرفته و خش‌دار است وقتی می‌پرسم: - چی شده؟ و از شدت گرفتگی صدایم متعجب می‌شوم. عرفان نفس عمیقی می‌کشد، گونه‌هایش هنوز از اشک کمی مرطوب‌اند و با لحنی آرام و گرفته...
  6. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    چشم‌هایم را باز می‌کنم، نور سفید اتاق بیمارستان هنوز تیز و آزاردهنده است. صدای دستگاه ضربان قلب، نفس‌های عمیق یک شخص و صدای هق‌هق مردانه در گوشم می‌پیچد. چشم‌هایم را روی صندلی‌های کنار تخت می‌دوزم و می‌بینم که عرفان سرش پایین افتاده. نفس‌هایش کوتاه و لرزان است و شانه‌هایش به‌طور بی‌وقفه بالا و...
  7. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    چشم‌هایم باز می‌شوند و برای لحظه‌ای همه‌چیز به‌آهستگی جا می‌افتد: سقف سفید بیمارستان، لامپ‌های تند که نورشان شبیه چاقویی بی‌رحم روی پلکم می‌افتد و او، با صورتی که پالتوی مردانگی‌اش را از چهره‌اش بیرون کشیده و حالا مثل بچه‌ای خسته و سرشار از اضطراب بالای سرم خم شده است. عرفان خودش نیست؛ آن آرامش...
  8. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    *** صدای بیپ… بیپ… بیپ مثل چکشی مکانیکی در جمجمه‌ام می‌کوبد. منظم و بی‌وقفه، اما هر ضربه‌اش مرا به یاد قلب خودم می‌اندازد که پیش‌تر داشت وحشیانه می‌تپید و حالا گویی به دستگاهی سرد و بی‌روح سپرده شده است. میان این ضربان فلزی، صدای زمزمه‌هایی می‌خزد؛ واژه‌هایی که نمی‌فهمم، غلتان و خشن، با لهجه‌ای...
  9. Gemma

    پایان‌نقدوبررسی نقد دلنوشته‌ی محاق | منتقد: Gemma

    خواهش می‌کنم عزیزدلم واقعاً برام خوندنش لذت‌بخش بود. تجربه‌ی شیرینی شد برام. ولی الان یه سوال برام پیش اومد... اگه قرار بر تغییر این دل‌نوشته نبوده و نمیشه به یک بندش هم دست زد، پس چرا درخواست نقد دادی قشنگم؟
  10. Gemma

    تولد 🌹تولد فعال ترین کافه🌹| سارا خانم😍

    تولدت مبارک عزیزم ایشالله تنت همیشه سلامت، جیبت پر از پول و مسیر زندگیت پر از نور باشه. ایشالله ۱۲۰ ساله شی زیباt-icon12
  11. Gemma

    پایان‌نقدوبررسی نقد داستان کوتاه طلای نیمه شب | منتقد: Zeynabgol

    از نظر و رضایت شما خرسندیم. امیدواریم این نقد نقش به‌سزایی در پیشرفت اثر شما داشته باشد. تاپیک رمان شما باز خواهد شد. با آرزوی موفقیت برای شما نویسنده‌ی عزیز. @..LADY Dyva..
  12. Gemma

    پایان‌نقدوبررسی نقد داستان کوتاه طلای نیمه شب | منتقد: Zeynabgol

    با سلام و عرض خسته نباشید. نویسنده‌ی عزیز @سارا مرتضوی اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است. منتقد اثر شما: @Zeynabgol لینک اثر: موضوع 'طلای نیمه‌شب | سارا مرتضوی' ● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید! ● این تاپیک پس از...
  13. Gemma

    پایان‌نقدوبررسی نقد دلنوشته‌ی محاق | منتقد: Gemma

    به نام خدا خب منتقد ادبی برتر من چطوره؟ بزن بریم دل‌نوشته‌ی زیبات رو نقد کنیم. عنوان در کلام اول باید بگم اسم «محاق» خیلی به‌جا و هوشمندانه‌ست. نه فقط از نظر معنا که از نظر حس و فضا هم دقیقاً با محتوای نوشته یکیه. اصلا خود واژه، یه جور سکوت سنگین و فروبسته رو تداعی می‌کنه، دقیقاً همون حالتی...
  14. Gemma

    پایان‌نقدوبررسی نقد دلنوشته‌ی محاق | منتقد: Gemma

    با سلام و عرض خسته نباشید. نویسنده عزیز @Chaos اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی دلنوشته و حس‌انگیزی نقد گردیده است. منتقد اثر شما: @Gemma اثر شما:  دل‌نوشته محاق ● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید! ● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود...
  15. Gemma

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | رمان

    سلام خدمت شما نویسنده‌ی عزیز. منتقد شما: @Gemma مهلت اتمام نقد: ۹ روز تاپیک رمان شما تا اتمام نقد قفل خواهد ماند. از اعتماد و شکیبایی شما متشکریم. @..LADY Dyva.. مدیریت تالار نقد
  16. Gemma

    دفترکار دفترکار ناظر ارشد | Gemma

    رمان دفترچهٔ نیمه‌کاره نویسنده: @زهرا سلطانزاده تایید شد
  17. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    قدم اول را که برمی‌دارم، زانوانم مثل ساقه‌های آب‌خورده می‌لرزند. سه پله را آهسته و با تمام قوا پایین می‌آیم، هر پله صدای خفیفی زیر پایم می‌دهد. پایم را روی چهارمین پله که می‌گذارم، چیزی در شکم‌ام شل می‌شود، سرم گیج می‌رود، تعادل مثل نخی باریک پاره می‌شود و بعد، زمین می‌تابد. یهو تعادل خودم را از...
  18. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    به سختی و با تکیه بر دیوار، بدنم را به زور از کنار تخت می‌کشم. دیواره‌های اتاق زیر انگشتانم مثل ستون‌هایی سرد می‌ماسند. هر قدمی که برمی‌دارم، پارکت زیر پایم پلکانی از لکه‌های تیره را نشان می‌دهد. صدای افتادن قطره‌ها روی چوب، مثل تیک‌تاک ساعتی نامرئی، لحظه‌ها را کش می‌دهد و هر لحظه وحشت را...
  19. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    وحشت در استخوان‌هایم می‌دود. سرمای چوب مثل دشنه به پوستم فرو می‌رود. خون غلیظ، گرم و بی‌رحم از تنم بیرون می‌ریزد و روی زمین پخش می‌شود.‌ شلوارم سنگین و نمناک است و هر بار که تکان کوچکی می‌خورم، صدای خیس و مکیده‌شدن مایع روی چوب بلند می‌شود. گلویم می‌سوزد، جیغی بی‌اختیار از دهانم بیرون می‌پرد و...
  20. Gemma

    در حال ویرایش رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    آخرین لقمه‌ی پیتزا را پایین می‌دهم و سوز سرنگی که در رگ‌هایم می‌نشیند را تاب می‌آورم. عرفان بعد از حرف‌هایی که سر شام زد دیگر سکوت کرده؛ بی‌هیچ توضیحی تزریق را تمام می‌کند و چراغ‌های اتاقم را نیز خاموش. حتی خداحافظی یا یک شب‌به‌خیر ساده هم از ل*ب‌هایش بیرون نمی‌آید. به سقف تاریک خیره می‌مانم. نور...
عقب
بالا پایین