نتایح جستجو

  1. ZeinabHdm

    در حال تایپ رمان مژدار(جلد دوم)| زینب هادی مقدم

    در حالی که دست باوان را در دست داشت، لبخندی زد و گفت: - فکر کنم دخترمون آبان ماه به دنیا میاد، درسته؟!و باوان سری تکان داد و ل*ب زد: -‌ اوهوم، البته اگه هفت ماهه به دنیا نیاد.‌ -‌ دخترم مثل مادرش قوی و صبوره، من مطمئنم صبر می‌کنه تا زمانش برسه اون زمان به دنیا میاد.‌ باوان سر به زیر انداخت و...
  2. ZeinabHdm

    در حال تایپ رمان مژدار(جلد دوم)| زینب هادی مقدم

    فکرش در جایی میان دانه‌های کلوچه گیر افتاده بود؛ حسی مثل حسادت درونش را می‌لرزاند؛ حس پوچی که عصبی‌اش می‌کرد، کمر دردی که سراغش آمده بود را به پای این گذاشت که فرزندش نیز از احساس درونی او باخبر شده و می‌داند مادرش به خاطر مردی که در کنارش قدم می‌زند دچار حس شیرین حسادت زنانه شده است. وقتی دستان...
  3. ZeinabHdm

    در حال تایپ رمان مژدار(جلد دوم)| زینب هادی مقدم

    به نام خالق ع ش ق شکوفه‌های بهاری درخشش خود را از پشت درختان نوعروس بیرون آورده و طراوت بهار را در اوایل سال ۱۳۵۸ به رخ می‌کشاند؛ این نوید آن بود که آن سال قرار است آرامش‌بخش باشد؛ تصمیمات جدید زمینه‌ساز ساخت یک زندگی شیرین و به دور از تلاطم به روی او و فرزندی که قدم‌هایش با بهار یکی شده و همسری...
  4. ZeinabHdm

    اطلاعیه 📚درخواست تأیید رمان📚

    درخواست تایید رمان مژدار جلد دوم
  5. ZeinabHdm

    در حال تایپ رمان مژدار(جلد دوم)| زینب هادی مقدم

    عنوان: مژدار (۲) نویسنده: زینب هادی مقدم ژانر: عاشقانه، تراژدی ناظر: @ماهک (ماهی ) خلاصه: در فصل اول این کتاب، تلاطم یک حس عمیق به سرنوشت جدایی ختم شد و در نهایت عشق از نو زبانه کشید و باوان در چشمان علی حس عمیق دلدادگی را کشف کرد و حال در این فصل زندگی از نو آغاز می‌شود و فراز و فرود زندگی...
  6. ZeinabHdm

    اطلاعیه تاپیک جامع اعلام پایان داستان کوتاه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40475/ اعلام پایان داستان
  7. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣3️⃣

    نگاه اشک‌بارش را به سنگ مقابل دوخت؛ رویش نوشته بود: آمدم، تنهایی نصیبم شد و در نهایت رفتم.
  8. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣3️⃣

    با دستانی لرزان روی شیشه یخ زده نوشت: قراز به رفتن نبود اما من طاقت ماندن نداشتم.
  9. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣3️⃣

    روی پارچه را کنار زد؛ از تن تنومند فرزندش تنها یک پلاک مانده بود.🖤
  10. ZeinabHdm

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    درخواست رنک نویسنده رسمی
  11. ZeinabHdm

    اطلاعیه 🔻تاپیک جامع اعلام پایان تایپ رمان🔺

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39753/ اعلام پایان زمان هم تگ انحصاری حرفه‌ای داره و هم نقد شده
  12. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣1️⃣

    امیر: میشه بگی این چه کوفتیه دیگه دادی به خورد من! محمد: بابا بشین سر سفره نونتو بخور خدا رو هم شکر کن. امیر با پوزخند: خدا؟! اگه خدا می‌خواست با شکرگزاری ما نعمت رو برامون افزون کنه که الان به جای این کاسه آب، یه دیس کباب جلومون بود.
  13. ZeinabHdm

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    مقابلش نشسته بودم و او تمام اطلاعات را مرور می‌کرد. از پشت میزش برخاست و عینک مطالعه را از روی چشمانش فاصله داد و سپس مقابلم نشست و دقیق به چشمانم خیره شد: اسمش نریمانه. اسم کی؟! همینی که به اسم ناتنی سیو کرده بود؛ با توجه به شماره‌ای که برامون فرستادی متوجه شدیم که دبی زندگی می‌کنه. از...
  14. ZeinabHdm

    اطلاعیه تاپیک جامع اعلام پایان داستان کوتاه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/38625/ اعلام پایان داستان هم نقد شورا داره هم تگ حرفه‌ای
  15. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣0️⃣

    به چشمان مشکی زخمی‌ام درون صفحه تاریک گوشی خیره شدم؛ اطراف چشمانم از درد عمیق بی‌خوابی متورم شده بود. صدای تیک تاک ساعت عذابم می‌داد و نمایش عذاب‌آور شب و بی‌خوابی مجددش را یادآوری می‌کرد؛ گویی با صدای مرموز راه رفتنش بر صفحه گرد ساعت گذر عمر را به ذهنم هشدار می‌داد. صدای تق در و سپس بوی عطر...
  16. ZeinabHdm

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40475/ درخواست تگ انحصاری داشتم
  17. ZeinabHdm

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39753/ درخواست تگ انحصاری داستم
  18. ZeinabHdm

    همگانی [ایـسـتـگـاه نِـــویـسَـنـدِگـی] ✍️

    به سکوت تکیه داده‌ام؛ شاید تقدیر فریادهایم پشت این سکوت شکوهمند به گوش رقیبانم برسد.
  19. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]1️⃣8️⃣

    او به چشمانم خیره بود و خط نگاهم را می‌خواند اما من نمی‌توانستم ادبیات رفتارش را تفسیر کنم. برایم شاعرانه دلبری می‌کرد اما من تمام رفتارهایش را به دیوانگی مطلق معنا می‌کردم. قرار بود جوابی برای تمام دلبری‌هایش داشته باشم اما فهمیدم او بهترین کسی است که می‌تواند در دنیای عاشقانه‌اش تنها غزل فراق...
عقب
بالا پایین