نتایح جستجو

  1. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    مرد دستش را به سمت طاهر دراز کرد: - خوشبختم طاهر، منم ایوبم. طاهر دستش را به گرمی فشرد. دستش نوعی گرمای پدرانه داشت؛ شبیه گرمای دستان پدرش. گارسون‌ بستنی میوه‌ای را روی میز گذاشت. ایوب به نشانه‌ی تشکر سری برایش تکان داد و جرعه‌ای از فنجان قهوه‌اش نوشید. چشم‌های طاهر از دیدن بستنی رنگارنگ...
  2. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهر سرش را کج کرد و بیش‌تر به مرد پشت شیشه خیره شد. مرد این‌بار با دست به سمت در اشاره کرد و با صدای بلندتری گفت: - منتظر چی هستی پسرجان؛ بیا تو. ابروهای طاهر به آنی بالا پرید. کیفش را روی کولش انداخت. روبه‌روی در ایستاد. ماتش برد. با دست در را به عقب هل داد اما در باز نشد. با اشاره‌ی مرد،...
  3. Mitra_Mohammadi

    همگانی تصور غلطی که مردم از شما دارن

    فکر می‌کنن با توجه به ظاهرم خیلی خوبم ولی خب...فامیلا همیشه راجب آدم اشتباه می‌کنن😂
  4. Mitra_Mohammadi

    دنباله دار حاضری جونت رو برای چی بدی؟

    خدا خانواده و خوشبختی واقعی اینا خودشون ته زندگی‌ان
  5. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    باد موهای کوتاهش را عمدا به بازی گرفته بود. هوا گرگ و میش بود و تقریبا همه‌جا تاریک بود. سردی هوا به کنار، طاهر ترسیده بود. بسم الله گویان به راه افتاد. شلوار نخی خط‌دارش با آن یقه اسکی نازک مناسب هوای پاییز نبود. انگشتان پایش در صندل بی‌حس شده بود. نمی‌دانست کجاست اما؛ مسیر ناآشنا خبر از دور...
  6. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم پارت جدید رو گذاشتم اما دوتا دیالوگ علامت نگرفته چندبار ویرایش زدم ولی اعمال نمیشه بی‌زحمت رسیدگی کن
  7. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    با بالا آمدن گرسوز، تازه توانست چهره‌ی شمسی را ببیند. با برداشتن دستش، تازه طاهر توانست نفسی راحت بکشد: - گوشت رو بده من ببین چی می‌گم بهت؛ بسه هرچی جور تو رو کشیدم و کلفتی ننت رو کردم. صدای شمسی از حرص می‌لرزید و کف دستانش خیس عرق بود: - یه طوری آب شو برو زیر زمین که هیچ احد و ناسی دستش بهت...
  8. Mitra_Mohammadi

    مشاعره | مشاعره با اسم خواننده |

    آرمین زارعی
  9. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام پارت جدید گذاشته شد
  10. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    انگشت اشاره‌اش را به طرف خودش گرفت: - من داشِتَم، می‌دونی که؟ نباس از من بترسی! طاهر خیره به پتوی قرمز دوردوزی شده‌اش مشغول بازی با انگشتانش شد: - پخ! جیغ بلندش، دست خودش نبود. اصغر قهقهه‌ای زد. طاهر از ترس خودش را بیش‌تر جمع کرد و به تشک سفید رنگی که به زردی می‌زد خیره شد. اصغر چینی به بینی‌اش...
  11. Mitra_Mohammadi

    چه کاری هست که عاشقشید ولی دیگران میگن توش استعداد ندارین؟

    خوانندگی😅 به نظر خودم صدام خوبه‌ها ولی دیگران همچین استقبال نمی‌کنن
  12. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گل پارت جدید گذاشته شد
  13. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    محمود سیخی میان دندان‌هایش برد: - د همین کارا رو می‌کنی همه رو از این خراب شده فراری می‌دی‌. خواست به سمت اتاقش برود، که شمسی مانع شد: - از وقتی اون زنیکه کَپَش رو گذاشت زمین، خودت رو باختی؛ فکر نکن نمی‌دونم‌ها! محمود دستی میان موهای پر‌پشت مشکی‌اش کشید: - ننه نصف شبی وقت گیر آوردی؟ شمسی پوزخندی...
  14. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گل پارت جدید گذاشته شد
  15. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهره به گرمی استقبال کرد و دستانش را محکم دور محمود پیچید: - مواظب طاهر باش، نزار بهش بد بگذره. طاهر ایستاده بود و به لحظه‌ی وداع خواهرش نگاه می‌کرد. بیژن ضربه‌ی آرامی پشتش زد: - نمی‌برمش خارج که! لـ*ـب تر کنی تا اون‌جا پرواز می‌کنم و میارمش. طاهر حتی نتوانست لبخند بزند. ته دلش می‌دانست این...
  16. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    با لایکات انگیزه بده😅
عقب
بالا پایین