نتایح جستجو

  1. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    مثل طوفان آمد. لباسش قرمز نبود اما چیزی در راه رفتنش، حرف زدنش و نفس کشیدنش بوی آتش می‌داد. روجا هنوز درست ننشسته بود که گفت: - بذار من اول حرف بزنم. چون اگه صبر کنم، همه‌چی از دست می‌ره. و گفت. نه آهسته و نه با مکث. مثل کسی که سال‌ها توی سینه‌اش آتش‌فشان بوده و حالا وقت فورانش رسیده: - منو...
  2. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    نشسته بود گوشه‌ی اتاق با تسبیحی در دست، بی‌آن‌که تسبیح را بگرداند. لباسش سفید نبود، سیاه هم نبود. خاکی بود مثل رنگ دیوارهای قدیمی. چهره‌اش نه پیر بود و نه جوان. از آن زن‌هایی که نمی‌شود گفت چندساله‌اند؛ فقط می‌فهمی خیلی دیده‌اند. وقتی نازنین پرسید چیزی برای گفتن دارد، سرش را به علامت نه تکان...
  3. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    او آرام آمد. نه مثل نسیم زنِ قبلی، نه مثل طوفان بعضی‌های دیگر. مثل کسی آمد که همیشه بوده ولی تا به حال هیچ‌کس نگاهش نکرده. اولش نفهمیدم مهمان جدید کیست. فکر کردم مادر یکی از دخترهاست. روسری‌اش رنگ‌و‌رو رفته بود، دست‌هایش زبر و نگاهش... نه خجول و نه خشمگین. فقط خسته، از آن خستگی‌هایی که آدم خودش...
  4. NAHIT

    همگانی دلت گرفته باشه چیکار میکنی؟

    نادیده‌اش میگیرم تا از رو بره. یه وقتایی هم که دیگه نمی‌کشم، میترکم دیگه...
  5. NAHIT

    دنباله دار °•|توفامیلتون هست|•°

    بله ازین فامیلا که خیلی خوبن؟
  6. NAHIT

    دنباله دار حاضری جونت رو برای چی بدی؟

    شاید برای یک‌لحظه دیدن یک‌نفر.
  7. NAHIT

    دنباله دار ツ ✌ تـا حــالا شــده؟؟ ✌ ツ

    بله تا حالا شده دروغی و بفهمی و به روی خودت نیاری
  8. NAHIT

    دنباله دار چیزی که نفر قبلی میگه رو داری؟

    کلاً ندارم هدیه ای که باز اونو به کس دیگه یا هدیه داده باشی؟
  9. NAHIT

    مشاعره مشاعره با کلمات بی‌نقطه!

    اُسطوره
  10. NAHIT

    مشاعره | مشاعره با اسم پسر |

    داراب
  11. NAHIT

    نظارت همراه رمان باد هم دختر بود | ناظر: Helen.m

    درود؛ سه پارت فرستاده شد...
  12. NAHIT

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر سونی

    سلام. سه پارت فرستاده شد...
  13. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    از همان لحظه که وارد شد، حس کردم قرار نیست زیاد بماند. نه اینکه عجله داشته باشد. فقط از آن زن‌هایی بود که بودنشان مثل سایه نیست، مثل نسیم است. آرام می‌گذرد اما همه‌چیز را تکان می‌دهد. لباسش ساده بود، گره‌خورده از رنگ‌های خنثی. چادری نداشت و روسری‌اش را محکم بسته بود. محجوب بود مثل کسی که از راه...
  14. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    از آن روزی که آن مرد با کارت شناسایی آمد، همه‌چیز آرام شد. اما از آن آرامی‌هایی که آدم را می‌ترساند. روجا یاد گرفته بود سکوت قبل از طوفان شبیه همان لحظه‌هایی‌ است که یک زن قبل از ترک خانه، دستش را روی در می‌گذارد و مکث می‌کند. زن روانپزشک آن روز دیر آمد. اما با چهره‌ای که انگار گذشته‌اش را بالا...
  15. NAHIT

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    پاتوق حالا مثل گلدانی بود که تازه ریشه زده، اما هر بادِ کوچکی می‌توانست آن را بلرزاند. روجا روزی نبود که نیاید. حتی اگر صدایش گرفته بود یا چشم‌هایش از شب‌بیداری سنگین بود. زن‌ها حالا اسم اتاق را گذاشته بودند "نقطه". نقطه‌ای برای شروع، نه پایان. مادر روجا چند روزی فقط تماشا می‌کرد. از پشت پنجره‌ی...
  16. NAHIT

    در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف

    ‌‌دختربچه‌ای با پیراهن سفید، با یک گوشواره در گوش راست و گوش چپی که خالی بود. خانم میم نفس عمیقی کشید. نه برای به‌ یاد آوردن، برای تصمیم‌گرفتن. این‌بار شاید باید برگردد به آن‌هایی که حرف‌شان ناتمام ماند. شاید خاله‌اش هنوز منتظر یک نامه‌ است یا شاید فقط باید آن‌ را بنویسد؛ اگرچه دیگر کسی آن را...
  17. NAHIT

    در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف

    - اولین آینه - خانم میم ایستاد روبه‌روی اولین آینه. تصویرش واضح نبود. مثل بخاری که آرام‌آرام می‌خواهد کنار برود. پشت آن بخار، تصویر زنی ایستاده بود. خودش نبود اما عجیب آشنا می‌نمود. زن بارانی بلند پوشیده بود؛ همان که در عکس بود. صورتش کامل نبود و فقط یک دستش را می‌شد دید که روی آن ساعتی بسته...
عقب
بالا پایین