در شرایط خیلی سخت و همچنین در خوشحالی و موفقیت مخصوصا دومی.. وقتی اتفاق خوبی برات میفته می بینی بعضی ادمای اطرافت تاب نمیارن
حاضری بری فضا و دیگه برنگردی
یادم اومد که افراد وفادار بهش رو دورش جمع کردم که هر چه لازمه بهشون آموزش بدم که خیالم راحت باشه بعد مرگم،تنها نیست، کارش لنگ نمی مونه و منت هیچ کسیو نمی کشه، امروز خودم شدم سوهان روحش.. برا همین چیزاست که دنیا برام دوزار نمی ارزه و اصلا جذابیتی نداره...
آتش شاید تصویر تقدسی که اجدادمون از اتش داشتن تو ذهنم ایجاد کردن
یا باد: پیوند خرافی دارم با لحظه هایی که دردی رو فریاد می زنم و درختا شروع می کنن به لرزیدن
همین سوال
هزار بار جملاتی که گفتم رو خوندم،
من اگه یکی این جملات بهم بگه سکته می کنم
این همه صبر از کجا میاد، چطور تا حالا از دست من سکته نکرده و می تونه خودشو کنترل کنه جوابشون نده...
کلا گمونم در روابط مشکل اعتماد بسیار نیست مشکل اعتمادی هست که کم میشه اون اعتماد بسیاره آسیب نمی رسونه
خدایا قدرت صبر و تحمل این ادم رو بهم بده.. دیشب جلو روم موهاشو دراورد باهاش نخ دندون کشید و جاییش که نخارید نبود بعد شارژر من بیچاره و بعد ترش میگه من رو تمیزی حساسم حتی دستگیره درو میگیره...
هیچی..گاهی که تو خیابون راه میرم هوا گرم میشه، هوا سرد میشه، بو جوب میاد، خستم میشه و ... یهو که میخوام غر بزنم یادم میاد این روزا با همه چالش هاش برام یه نعمته و زیر ل*ب میگم خدایا شکرت که این روزا رو هم دیدم حتی اگه کوتاه باشه..اگه همین امروز همین ثانیه هم بمیرم،این فرصت یه ساله ای که بهم...