نتایح جستجو

  1. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    چیزی روی قلبم سنگینی می‌کند. احساس ناخوشایندی که راه فرار ندارد. احساس پوچی، بی‌تعادلی، عدم. و میان این سه، «عدم» پتکی شده و در همان‌جا، در نقطه‌ی سنگین قلبم می‌کوبد. آری! قلبم تاوان نبودنت را می‌پردازد.
  2. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    مادر یعنی آن دستی که همیشه گرم است، حتی وقتی دلش‌ از سرمای گاه و ‌بی‌گاه سختی‌ها و مسؤلیت‌های بی‌شمار یخ بسته. یعنی صدای پاهایی که بی‌صدا در خانه می‌چرخد، اما همه‌چیز را سر پا نگه می‌دارد. یعنی کسی که خودش خسته‌ است، اما خستگی اعضای خانواده را با یک لیوان چای، با یک لقمه نان داغ، از تنشان بیرون...
  3. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    در روزگاری که همه در ظاهر دوست هستند و در باطن دشمن؛ دلت را در صدفی از جنس سنگ، پنهان و در دوردست‌ترین اقیانوس‌ها دفن کن. چه کنم که امشب دلم هوایت را کرده است بعد از سال‌ها؛ اما! اقیانوس،گورستان صدف‌های فراموش شده است.
  4. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    آمدنت را به انتظار نشسته‌ام... . باد صبا، بوی پیراهن یوسف را از مصر، برای یعقوب به ارمغان آورد. طوفان کامیل شدی در افکارم و وجودم را به ویرانی کشاندی!
  5. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    سرِ درد و دلم با عروسک کوکی باز شده بود. من درد و دل می‌کردم و او با چشمانی شفاف و بی‌روح، نگاهم می‌کرد. من می‌گفتم و او در سکوت، با چشمانی دروغین به من زل زده بود. گفتم و گریه کردم. گفتم و گلایه کردم. گفتم و آه کشیدم و افسوس خوردم و او فقط و فقط، نگاهم کرد. بدون قضاوت، بدون حرف، بدون عکس‌العملی...
  6. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    من و تو ترکیب دل‌چسبی از عشق را به نمایش گذاشته‌ایم. خونی که در شریان‌های اصلی این عشق جاری‌ست، گران‌بهاترین مایه‌ی زلال دنیاست، که حتی یک قطره‌اش هم جانی تازه به پاییز دلم می‌دهد و بهاری نو می‌سازد. من همانند نت‌های موسیقیِ نوشته شده در دفترم، و تو نوازنده‌ی آن نت‌ها. نت تا نواخته نشود فقط چند...
  7. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    جاده‌ها همیشه برای رفتن نیستند. گاهی باید بازگردی، راه رفته را مرور و خاطره بازی کنی. تک‌تکِ صفحه‌های دفتر ِخاطرات ِذهنت را ورق بزنی، رنگی‌ها را جدا و خاکستری‌ها را هم جدا ردیف کنی، تا ببینی در کدام صفحه، پای دلت لغزیده و خطایی به نام عشق مرتکب شده‌ای. آری! عشق، بزرگ‌ترين خطای دل‌های عاشق است.
  8. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    در این برهوت عاشق‌کُش چشم به راه نشسته‌ام؛ چشم به راه دستی گرم، لبخندی پهن و شانه‌ای وسیع به وسعت تمام تنهایی‌هایم، به وسعت بغض‌های فرو خورده‌ام و به وسعت قلب دردمندم. دستی گرم و حمایت‌گر باشد که وقتی زمین خوردم دستم را بگیرد، بلندم کند و خاک زانوانم را بتکاند. لبخندی به پهنای تمام کهکشان برایم...
  9. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود ششم: صدای شب. روزها گذشته! اما بعضی حس‌ها زمان نمی‌برن که کهنه شن. نه چون فراموش نمی‌کنی، چون یه‌جورایی باهات یکی میشن، میشن بخشی از تو. هنوزم شب‌ها گاهی پامو می‌کشم تا اون نقطه‌ی امن، جایی توی سکوت، جایی که خودمم. نه نقاب، نه نقش. فقط من، و تو! همون صدای نرمی که از درونم بلند میشه وقتی...
  10. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود پنجم: روز روشن. یه ماه گذشت... از اون شبی که ایستاده بودم بالای شهر و باهات حرف زدم، با تو... با خودم... با خودمون. خیلی چیزا تغییر نکرده، ولی نمی‌دونم چرا حس می‌کنم یه چیزی توی من، یه ذره آروم‌تر شده. باز هم شبه. مثل همون شب، همون باد... شاید یکم مهربون‌تر. چراغا هنوز همون‌قدر دورن؛ ولی...
  11. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود چهارم: خلوتگاه شب بود. اون‌جوری که دلِ آدم سنگین میشه، نه از تاریکی، از صداهایی که دیگه شنیده نمی‌شن... ایستاده بودم بالای شهر، جایی که چراغا مثل یه کهکشان مصنوعی زیر پام می‌درخشیدن؛ اما هیچکدوم گرمم نمی‌کردن. باد سردی به صورتم خورد، انگار می‌خواست گریه‌هامو خشک کنه قبل از اینکه حتی...
  12. پناه.

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
  13. پناه.

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
  14. پناه.

    مناسبت ولادت حضرت معصومه (س)| روز دختر

    روزمون مبارک.😊
  15. پناه.

    تولد تولد مدیر زحمت کش انجمن| آشوب

    تولد گاهی بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه برای چند لحظه با هم خندیدن برای خرید یک شاخه گل برای جاری شدن یک قطره اشک شوق. تولدتون مبارک.🌹
  16. پناه.

    تسلیت تسلیت بندرعباس

    قلبم از شنیدن خبر فاجعه‌ی بندرعباس به درد اومد. همراه با همه‌ی مردم ایران، داغدار این غم بزرگم. بدونید که توی این روزهای سخت، دلامون کنار دل شماست. برای عزیزانی که از بین ما رفتن آرزوی آرامش دارم و برای خانواده‌هاشون صبر. ما همیشه هوای همو داریم...🖤
  17. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود سوم: شب زده یه چیزی هست که این روزا هی می‌خواد ازم بپرسه… یه چیزی که از تهِ وجودم صدام می‌زنه. نه با حرف، با حس… میگه: - خوبی؟ واقعاً خوبی؟ و من یه لبخند نصفه‌نیمه می‌زنم و میگم: - آره، فکر کنم… . ولی اون می‌دونه. چون اون، درون منه. - نه… نمی‌خواد نقش بازی کنی، نه با دنیا، نه با خودت...
  18. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    صبح، هنوز بیدار نشده بود که بوی نان، از دستانش شروع شد. او بیدار شد نه از صدای ساعت، که از تپش دل کوچکی که هنوز در خواب بود. پنجره را باز کرد، تا نسیم بیاید و خواب را آرام‌تر کند. آرام‌تر... مثل لالایی‌های دیشب، مثل نفس‌های لرزان یک مادر در دل سرما. آستین بالا زد، آرد روی دستش نشست؛ همان دستی که...
  19. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    شب، دلش را میان ستاره‌ها پهن کرده بود. مهتاب، آرام روی پنجره لغزید و با موهای پریشان مادر، دل‌بازی کرد. او نشسته بود؛ تکیه بر دیوار، آغوشش آغازی برای آرامش. کودک در آغوشش می‌لرزید، و او در جانش می‌سوخت. لبخندی زد، از آن لبخندهایی که بوی عشق می‌دهد و طعمِ سکوت دارد. دست‌هایش نوازش بودند،...
عقب
بالا پایین