نتایح جستجو

  1. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    در تردیدی بزرگ دست و پا می‌زنم. تنهایی‌ام را کسی باور ندارد. شاید! شاید کسی در دوردست‌ها ایستاده و به آوارگی دعوتم می‌کند! من به دعوتش لبیک می‌گویم. آوارگی را به جان می‌خرم تا آرامش را در دستان تو بیابم. بیا ای سرمنشأ آرامش! بیا تا این سکوت و سرگشتگی از جان و دلم رخت ببندد. بیا تا از خواب‌زدگی،...
  2. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    با صدای رعد و برق مهیبی از خواب می‌پرم. پاهایم، بدون اختیار به سمت سه کُنج دیوار، راه می‌افتند. به خود نهیب می‌زنم و به پاهایم، فرمان ایست صادر می‌کنم. به خاطر دارم روزی را که، زانوانم را ب*غل زده و در همان سه کنج، می‌لرزیدم و اشک می‌ریختم. در آن شب تار، تو تنها کسی بودی که آرامم کردی؛ نوای...
  3. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    شاید در نظر دیگران مقاوم، سرسخت و مردانه برای آرمان‌هایم جنگیده‌ام؛ اما... ! در انتهایی‌ترین گوشه‌ی قلبم، دختری زانوی غم ب*غل گرفته و با نگاهش برای دقیقه‌ای سکوت، پرچم سفید را فریاد می‌زند و این دردناک‌ترین نقطه‌ی قصه است... .
  4. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    پشت و پناه بودن نعمتی‌ست. موهبتی پنهان در دل زن بودن. قرص و محکم ماندن، یعنی قامتت را برای دیگران ستون کنی، یعنی دلت آن‌قدر عاشق باشد که تلخی‌ها را تاب بیاورد. در میان صفی از آرزوها، همیشه نام خودت را ته فهرست نوشته‌ای، همیشه اولویت لبخند عزیزانت بوده، نه حال دلت. کمر خم شده آن‌ها را با مهربانی...
  5. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    باید تو را ببینم. دلم برایت تنگ شده است. اگر ذره‌ای از وجودم برایت مهم باشد، خودت را از من دریغ نمی‌کنی. اگر آن‌گونه که می‌گویند: «دل‌‌به‌دل راه دارد»، دلت اندکی به دلم راه داشته باشد، باید بدانی که این تنگیِ دل، به مجرای تنفسم فشار آورده و هر لحظه احساس خفگی می‌کنم. بغض هم مزید بر علت شده است...
  6. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    پاتک‌های ریز و دُرشتی که از هر سو به جانم روانه می‌شوند نه تنها زمینم نمی‌زند، بلکه مصمم‌ترم می‌کنند برای ادامه دادن، نفس کشیدن و رسیدن به آرمان‌هایی که بدخواهانم را زمین‌گیر خواهند کرد. آن‌گاه گوشه‌ای می‌ایستم و به تقلای بیهوده‌شان، با پوزخندی تلخ، نگاه می‌کنم.
  7. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته رقص نامرئی | مینا مرادی

    در هیاهوی زندگی، جایی میان سکوت شب و لبخندهای بی‌دلیل روزانه، رقصی آغاز می‌شود؛ رقصی بی‌صدا، بی تماشاچی، بی تشویق. تنها یک دل عاشقان را می‌رقصد؛ مادر! شب که آرام می‌گیرد و چراغ‌ها یکی‌یکی خاموش می‌شوند، صدای نفس‌های خوابیده‌ی خانه، برای او شروعی تازه است، انگار زندگیِ مادر، درست از جایی آغاز...
  8. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    این اواخر، آه‌هایم بی‌رمق شده‌اند. سرما بر من غالب شده، دیگر بودنت را نمی‌خواهم... بودنت برای این قلبِ یخی، سم است. کاش! یادت را هم با خودت می‌بردی.
  9. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    حال که سال‌ها گذشته، آه‌هایم عمیق‌تر ‌و کشنده‌تر شده‌اند. سوز جگرم به دیواره‌ی قلبم نفوذ کرده و هر لحظه امکان یخ بستن خون در رگ‌هایم هست؛ آن‌قدر سرد و یخ که در انتهایی‌ترین گوشه و کنارِ قلبم، گرمایی از وجودت نمانده تا بر سرمای آن غلبه و مرا از این یخ‌زدگیِ ممتد، رهایی دهد.
  10. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته کُنج عزلت | مینا مرادی

    آه که می‌کشم، دلم می‌سوزد. دلم می‌سوزد که تمام خودم را برایت گذاشتم و تو تا فهمیدی دلم رفته به آنی رنگ عوض کردی و با دیگری قرار رفتن گذاشتی.
  11. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود دوم. خلوتی با خود می‌خوام یه کم با خودم حرف بزنم، با اون بخش از خودم که همیشه ساکته، همیشه یه گوشه نشسته و فقط نگاه می‌کنه؛ روح زیبام! راستش خیلی وقتا فراموشت می‌کنم. هی می‌دوئم، هی دنبال چیزای بیرونی می‌گردم، هی می‌خوام خودمو ثابت کنم، هی می‌خوام بگم: - ببین! منم خوبم! منم بلدم! ولی...
  12. پناه.

    در حال تایپ اپیزود روح زیبا | مینا مرادی

    اپیزود اول. روح زیبا همه‌مون روزهایی داریم که احساس می‌کنیم، همه‌چیز برامون سنگین شده، دنیا سنگینی می‌کنه، حتی انگار خودمون دیگه اون آدم قبلی نیستیم. حالا چه از یه شکست بزرگ، چه از یک دعوا یا حتی از درگیری‌های ذهنی خودمون، همون لحظاتی که به خودمون شک می‌کنیم و به این فکر می‌کنیم که آیا هنوز...
  13. پناه.

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    نیستم. اهل سفر هوایی؟
  14. پناه.

    دفترچه خاطرات [ دفترچه خاطرات پناه ]

    روز از نیمه گذشته بود که قدم به ساحل گذاشتیم؛ من و دو تکه از جانم، پسرانم. نسیم شورِ دریا، گیسوانم را بازی می‌داد و صدای خنده‌هایشان، ملودی زنده‌بودنم شده بود. خورشید، مثل قلبی عاشق، با گرمایی دلنشین بر پوستمان می‌تابید و آسمان، آبی‌تر از همیشه، چشم در چشمِ بی‌قراری‌ام داشت. صدای موج‌ها، شبیه...
  15. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    هنگامی که نگاهم با نگاهت تلاقی می‌کند، عجیب‌ترین اتفاقِ هستی، در وجودم شکل می‌گیرد. عجیب است که در خواب و رویا تو را می‌بینم؟! شاید هم دچار دژاوو شده‌ام! نیستی؛ اما تو را شریک لحظه‌لحظه‌هایم می‌دانم.
  16. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    در جاده‌ای که سراسر برف است و هوایش بورانی، تو باید باشی تا دلم گرم شود. وجدان خفته‌ات را بیدار کن. در هوای دونفره‌ی دلم، تنهایی یکه‌تازی می‌کند!
  17. پناه.

    در حال تایپ دلنوشته تاوان | مینا مرادی

    در این برهوت احساس که هر کجا می‌روی چشمی می‌بینی که زیر نظرت دارد، سست نشو، نلرز؛ محکم باش و برای آرمان‌هایت بجنگ. طوفان به پا کن؛ اما درونت را لبریز کن از حس آرامش. نگذار چشمانی که تو را هدف گرفته‌اند، زمین خوردنت را ببینند. طعمه‌ی خواسته‌هایشان نشو. دست سمت هر خس و خاشاکی دراز نکن. گاهی تنها...
  18. پناه.

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-tnafor-myna-mrady.39755/ درخواست جلد دارم
  19. پناه.

    نقد کاربر رمان تنافر | مینا مرادی

    «به نام نویسنده‌ی سرنوشت» رمان: تَنافُر نویسنده: مینا مرادی ژانر: عاشقانه، اجتماعی خلاصه: در هیاهوی زمان، دختری خودساخته و رُک‌زبان با ایده‌های ناب و بی‌پروا، وارد دنیای ساختمان‌سازی می‌شود. ابتدا علاقه و سپس انتقام، محرک‌های اصلی پیشرفت او می‌شوند؛ انتقامی که عشقش را مختل و زندگی‌اش را به معضل...
عقب
بالا پایین