نتایح جستجو

  1. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - پس تقصیر منه؟ ما دنبال مقصر نیستیم. داریم دارایی‌ها رو تقسیم می‌کنیم. به دلایلی که فقط خودت می‌دونی، تصمیم گرفتی حقوقت رو سالی نود هزار دلار کمتر کنی. چرا من باید تاوانشو پس بدم؟ وکیلم مطمئنه می‌تونه قاضی رو قانع کنه که این تصمیم تو ما رو از نظر مالی نابود کرده. می‌خوای دیوونه‌بازی دربیاری،...
  2. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    کلر منتظرم بود وقتی حوالی شش به خانه رسیدم؛ زودتر از همیشه. میز آشپزخانه پر بود از یادداشت‌ها و برگه‌های اکسل. یک ماشین‌حساب هم آماده کنار دستش بود. سرد، محکم و حساب‌شده نشسته بود. این بار من بودم که در دام افتاده بودم. با لحنی آرام شروع کرد: - پیشنهاد می‌کنم طلاق بگیریم، به دلیل اختلافات...
  3. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    او چند صفحه‌ای از کتاب را ورق زد، بعد تا انتهای ردیف رفت. من دنبالش رفتم، مطمئن بودم هیچ‌کس اطرافمان نیست. همان‌جا ایستاد، کتاب دیگری از قفسه بیرون کشید؛ هنوز دلش می‌خواست حرف بزند. - اون پرونده رو لازم دارم. جواب داد: من ندارمش. چطوری می‌تونم بهش دست پیدا کنم؟ باید بدزدیش. باشه. کلیدش رو از...
  4. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    سؤالاتی که ذهنم را پر کرده بود، همه باید توسط هکتور پالما پاسخ داده می‌شد، آن هم خیلی زود. امروز چهارشنبه بود و من جمعه قرار بود بروم. صبحانه با رودلف دقیقاً رأس ساعت هشت تمام شد. او باید به جلسه‌ای مهم با چند نفر از سرمایه‌گذاران می‌رفت. من به سمت میزم برگشتم و نسخه‌ای از واشنگتن پست را باز...
  5. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    وقتی او صحبت درباره‌ی مرخصی سالانه را تمام کرد، رفتیم سراغ بررسی فوری‌ترین کارها در دفتر من. داشتیم فهرست کارهای عقب‌افتاده را می‌نوشتیم که بریـدن چنس پشت میزی نه‌چندان دور از ما نشست. در ابتدا من را ندید. حدود دوازده شریک دیگر هم آنجا غذا می‌خوردند، بیشترشان تنها، غرق در مطالعه‌ی روزنامه‌های...
  6. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    شریک‌های شرکت یک سالن غذاخوری خصوصی در طبقه‌ی هشتم داشتند و برای یک دستیار افتخاری بود که آنجا غذا بخورد. رودلف از آن آدم‌های دست‌وپاچلفتی بود که فکر می‌کرد یک کاسه اوتمیل ایرلندی ساعت هفت صبح در اتاق مخصوصشان می‌تواند مرا به عقل بیاورد. چطور می‌توانستم از آینده‌ای پر از صبحانه‌های قدرتی روی...
  7. HADIS.HPF

    نظرسنجی مسابقه‌ی مونولوگ برتر|دوره‌ی اول

    با سلام خدمت نویسندگان عزیز و کاربران محترم انجمن کافه نویسندگان نظر سنجی برترین مونولوگ هفته از امروز تا پایان سه‌شنبه شب باز است و منتظر رای و بررسی شما هستیم❤️ مونولوگ اول: «صداها محو می‌شن… تشویق، فریاد، حتی نفس‌کشیدن حریف. چیزی که می‌مونه، فقط صدای توپیه که به راکت می‌خوره، همه دنبال...
  8. HADIS.HPF

    نقد کاربر نقد رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م

    سلام عزیزم خب این رمان رو من خودم تایید کردم و تو انجمن منتشر شد، از اول می‌دونستم پتانسیل بالایی داره😌😎 اسم رمانت که همون موقع هم گفتم جالب بود. رمان‌های جنایی نیازی به توصیفات بیش از حد ندارن و خب در کمال سادگی رمان رو جذاب کردی و اینو دوست دارم ایده و پیرنگی که روز اول بهم گفتی واقعا جالب بود...
  9. HADIS.HPF

    نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه رمان طرح‌های آفتاب زده از یک شهر کوچک | ملیکا کاکو

    سلام بیبی جلد رمان هم بانمکه و هم زشت😅🤣 نمیدونم دوسش دارم یا متنفرم ازش! خب در مورد روان بودن متن که واقعا افرین و معلومه به درستی ترجمه کردی و کلمات مناسب رو جای دادی. ایراد های نگارشی داشتی یکم دقت کن در مورد اعداد مخصوصاً چون به حروف تبدیل نشده بودند. یه جای ماریپوسا ترجمه شده و یه جای دیگه...
  10. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    ما همیشه در مورد مسائل مالی‌مان صادق و باز بودیم؛ چیزی پنهان نمی‌کردیم. او می‌دانست که حدود پنجاه‌ویک هزار دلار در صندوق‌های مشترک سرمایه‌گذاری داریم و دوازده هزار دلار هم در حساب جاری! از این‌که در شش سال زندگی مشترک‌مان این‌قدر کم پس‌انداز کرده بودیم، شگفت‌زده بودم. وقتی در یک شرکت بزرگ روی خط...
  11. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - خیلی خوبه. او از همان لحظه به پول فکر می‌کرد و من مشتاق بودم ببینم چقدر طول می‌کشد تا موضوع را مطرح کند. - در واقع، خیلی هم قابل تحسینه، مایکل. در مورد مردخای گرین بهت گفته بودم. کلینیکش بهم پیشنهاد کار داده. از دوشنبه شروع می‌کنم. دوشنبه؟ بله. پس یعنی تصمیمت رو از قبل گرفتی. آره. بدون هیچ...
  12. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - یک ماه مرخصی بگیر. برو با بی‌خانمان‌ها کار کن، خالی بشی، بعد برگرد. الان وقت وحشتناکی برای رفتنه، مایک. خودت می‌دونی چقدر عقب هستیم. فایده نداره، رودولف. وقتی تور نجات باشه، جذابیتی نداره. جذابیت؟ یعنی داری این کارو برای سرگرمی می‌کنی؟ کاملاً. تصور کن چه‌قدر لذت داره وقتی بدون نگاه کردن به...
  13. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    باورم نمیشد! این آدم‌ها کجا بودند در ماه‌های آخر زندگی لونتائه؟ آن بدن‌های کوچک که حالا توی تابوت‌ها خوابیده بودند، هیچ‌وقت این‌قدر محبت ندیده بودند! دوربین‌ها آرام‌تر جلو می‌آمدند، همان‌طور که بیشتر و بیشتر عزاداران از شدت غم فرو می‌ریختند. بیشتر شبیه نمایش بود تا عزاداری واقعی! کشیش بالاخره...
  14. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    وقتی همه‌چیز ساکت شد، ارگ شروع به نواختن کرد؛ آهسته و غمگین. زیر پایم سر و صدایی بلند شد و همه سرها به عقب برگشت. کشیش به منبر رفت و از ما خواست بایستیم. مأموران با دستکش‌های سفید، تابوت‌های چوبی را از راهرو عبور دادند و جلوی کلیسا در کنار هم ردیف کردند؛ تابوت “لونتائه” در وسط بود. تابوت نوزاد...
  15. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    سه‌شنبه زنگ زدم و گفتم مریضم. به پالی گفتم: - احتمالاً آنفلوانزاست. طبق آموزش‌هایی که دیده بود، شروع کرد به پرسیدن جزئیات؛ تب، گلودرد، سردرد؟ جوابم همه‌ی گزینه‌ها بود. هر چه که او می‌خواست. برای غیبت از کار توی شرکت باید واقعاً از پا افتاده می‌بودی. او فرم رو پر می‌کرد و برای رودولف...
  16. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - اون هم منشی هست؟ - نه. ما منشی نداریم. خودت تایپ می‌کنی، پرونده‌ها رو بایگانی می‌کنی، قهوه درست می‌کنی. کمی به جلو خم شد و صدایش را پایین آورد: - ما سه نفر مدت زیادیه با همیم و هر کدوم یه گوشه‌ای رو گرفتیم. راستشو بخوای، ما به یه چهره‌ی تازه با ایده‌های جدید احتیاج داریم. - خب، پولش که خیلی...
عقب
بالا پایین