نتایح جستجو

  1. سونی

    روانشناسی روابط شیء

    『 روابط شیء | Object Relations 』 📘 The Inner World of Objects & Internal Representations ✍ این رویکرد ستون مرکزی روانکاویِ معاصر است. در این مکتب، مسئله‌ی انسان نه غریزه است و نه صرفاً ساختار «خود»؛ مشکل اصلی، دنیای درونیِ پر از «ابژه‌های آسیب‌خورده» و رابطه‌های ناتمام است.
  2. سونی

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39373/
  3. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    سفرنامه‌ی روحم، پُر است از خطوطِ مخدوش و هر صفحه، قصه‌ای از نرسیدن را می‌گوید؛ جاده پایان ندارد اما مقصد، تهی است و هر قدم ما را به همان آغازِ دردمند بازمی‌گرداند؛ این تکرارِ محتوم، زنجیری‌ست از جنسِ عادت، که بندهایش با خونِ اراده‌ی گسسته بسته شده و کلیدِ رهایی، در جیبِ شیطان پنهان است.
  4. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    درختِ معرفت میوه‌ی تلخِ درک می‌دهد، که هر لقمه‌اش طعمِ نبودنِ آینده را دارد؛ ما در باغِ پندار قدم می‌زنیم بی‌راهنما و هر سایه‌ای را دوستِ گمشده می‌پنداریم؛ این سرگردانی، میراثِ اجدادیِ ماست که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. همچون یک طلسمِ شوم که گشودنی نیست.
  5. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    امواجِ حسرت ساحلِ روحم را می‌تراشند و هر بار تکه‌ای از بنای اعتماد را می‌برند؛ ما بنای عشق را بر شنِ توقع بنا کردیم و حالا، موج‌ها آمده‌اند و پل‌های امید را شسته‌اند؛ فقط بقایایی مانده از آن عمارتِ زیبا، که شب‌ها کلاغ‌ها بر فراز ویرانه‌هایش جیغ می‌کشند و روزها بادِ سرد، زمزمه‌ی تلخی می‌خواند.
  6. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    عمر، توده‌ای از شن است در ساعت شنی معکوس که هر قطره‌اش آهی‌ست که فرو می‌ریزد؛ سخن‌ها چون مرواریدهایی که از صدف ریخته‌اند بر زمینِ خاکیِ فراموشی پراکنده شده‌اند؛ ما در پی یافتنِ آن صدفِ از دست رفته‌ایم، که شاید بتواند یکی از آن مرواریدها را بازگرداند ولی تنها خارِ ملامت بر دستمان می‌نشیند.
  7. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    چشم‌هایم دو چشمه‌ی خشکیده از ناله و آه است که دیگر توانِ دیدنِ نور را ندارند؛ هر چهره‌ای که می‌بینم، تصویرِ تو را پس می‌دهد اما این بازیِ تلخِ آینه مرا می‌آزارد؛ سکوت دیواری‌ست که بینِ من و جهان کشیده شده و دیوار، پاسخی جز پژواکِ صدای خود ندارد! مگر سکوتِ دیگری آن را بلعیده باشد.
  8. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    دست‌هایم، شاخه‌های خشکیده‌ای هستند که می‌خواهند بوسه‌ی باران را دوباره حس کنند! اما ابرهای آسمان سنگی شده‌اند از ابرهه و خورشید، رودی‌ست که مسیرش عوض شده است؛ ما در انتظارِ خردادِ موعود، در بهمن ماندیم! هر طلوع تکرارِ همان غروبِ بی‌پایان است، هر غروب وعده‌ی خوابی سردتر!
  9. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    این شهر گورستانی‌ست از سنگ‌های بی‌نام، که هر کدام حکایتی از یک شورِ خفته دارند؛ ما در این کوچه‌ها، سایه‌های دنباله‌داریم که جدا افتاده‌ایم از هم و هرگز به هم نمی‌رسیم؛ دلتنگی آتشی‌ست که هیزم ندارد، اما خاکسترش هرگز سرد نمی‌شود از سرما و دودش و آسمانِ بی‌فروغ را سیاه می‌کند.
  10. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    زمان، خنجری کُندی‌ست که زخم را نمی‌بندد بلکه آن را عمیق‌تر می‌کند، در گوشتِ جان! ما قامتِ خود را خم کردیم زیرِ بارِ دروغ؛ و ایستادن دیگر مجالی برای تنِ خسته‌‌ی‌مان نیست. امید، واژه‌ای‌ست که معنی‌اش را فراموش کرده‌ایم، چون پرنده‌ای که آوازش را در قفس گم کرد و حالا فقط بال می‌زند به دیوارهای زندان.
  11. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    نقشِ ل*ب‌هایت کتیبه‌ای‌ست که زیرِ خاک رفت و تلاش‌هایم برای خواندنش، تکرارِ شکست است؛ این شب‌ها، ابریشمِ سیاه بر تن دارند و ماه، تکه‌ای از استخوانِ گچیِ فراموشی است؛ سفره‌ی آرزوها خالی‌ست و هر روز تنها نانِ درد بر سرِ میزِ تنهایی‌مان پهن است و ما طعامِ این یأسِ بی‌پایان را می‌خوریم.
  12. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    حنجره‌ی من، چاهی‌ست پر از سکوتِ سنگی! صدا، چون چکه‌ای آب در آن گم می‌شود؛ نور، تنها یک خاطره‌ی محو از روزهای دور است که پلک‌های بسته نمی‌توانند تصویری بسازند؛ ما در کِشتیِ بی‌لنگرِ تقدیر گرفتاریم که بادبان‌هایش پاره و پاروهایش شکسته و تنها صدای ناله‌ی چوب‌های فرسوده است.
  13. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    خاکسترِ آتشِ رویاها در باد می‌رقصد، نه گرمایی می‌دهد و نه شعله‌ای باقی‌مانده‌ست؛ حافظه، دخمه‌ای‌ست پُر از یادگاری‌های پوسیده که هر بار سر می‌زنیم، بوی گندِ غم می‌آید؛ پیمان‌ها چون رشته‌های ابریشم در دستِ باد پاره شدند و ما در پیوندِ گسسته‌ی خود ماندیم، بی‌خبر از مقصدِ این کوچِ ناگزیر.
  14. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    دیوارِ ساعت پله‌های سقوطِ مرا می‌شمارد، هر تیک‌تاک زدنِ پتکی بر استخوانِ زمان‌ست؛ و ما کودکانِ دیروزیم که با خنده‌هایی مُهر و موم پوستینی از یأس بر تن کرده‌ایم؛ عشق، آن فانوسِ شکسته در ساحلِ جنونی‌ست که نورش خاموش شد، پیش از رسیدنِ قایق آرزوها و ما در تاریکیِ مُطلق، منتظرِ طلوعی وهم‌آلود.
  15. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    رودخانه‌ی عمرم جاری‌ست به سوی دریای هیچ، نه ماهیِ شادی در آن است و نه موجِ امید؛ هر شب ستارگان، اشک‌های خدایان‌اند که بر ظلمتِ زمین می‌بارند و محو می‌شوند؛ و من اما گنجشکِ کوچکی‌ام که لانه‌اش ویران، بال‌هایم زخمی و پرواز، رویایی دور است، از این بیدادِ سکوت صدایی برنخاست.
  16. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    کلمات چون برگ‌های خشکِ پاییزی زیر چکمه‌ی بی‌تفاوتی له می‌شوند؛ سفرِ من، دورِ باطل است در دشتِ معنا جز سنگ‌فرشِ ملامت، راهی به جایی نیست؛ امید، پرنده‌ای‌ست که قفسش را گم کرده است و هر چه می‌پرد، به همان میله‌ی سرد بازمی‌گردد؛ خسته از پروازی که مقصد ندارد این‌چنین.
  17. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    آیینه‌ی دیوار، رازِ چین‌های پیری را به رخم می‌کشد، بی‌هیچ رحم و شفقت؛ نفس، ریسمانی نازک میانِ مرگ و زندگی‌ست و هر تپش، کندنِ سنگی از بارِ سنگینِ گناه‌ست؛ سایه‌ها می‌رقصند در تالارِ قلبم، بی‌صدا رقصی از اندوه که پایانش به نیستی می‌انجامد و یادِ تو، میخِ کهنه‌ای‌ست بر این دیوارِ سست.
  18. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    پرده‌ی رخسارِ صبح، خاکی از مِه پوشیده و هر نجوایی تیری‌ست بر قلبِ سکوتِ دیرین؛ از لبانِ خشکِ این زمین جز خارِ تردید نرویید چشمِ امید، پَری‌ست که بالِش شکسته است؛ ما میراث‌دارِ تلخیِ انگورِ نارسیده‌ایم که در کامِ روزگار، فقط مزه‌ی زهر داد و هر دم عهدِ دیرین را به عرقِ سرد می‌شوید.
  19. سونی

    در حال تایپ دلنوشته زنگار آرزو| به قلم ریپر

    خرمنِ خاطرات، خاکی شد از بادِ فراموشی نه شبنمی می‌چکد از آسمانِ آهِ سردم؛ بگو کجاست ریشه‌ی آن درختِ نورسیده؟ که شاخه‌هایش اکنون سایه‌سارِ پوچی‌اند؛ حسرتم چون مرمر است و قلبم، سنگی از آن. می‌تراشد تصویرِ تو را در عمقِ هر روزن ولی دستم به جز بادی نمی‌گیرد این غبار را.
  20. سونی

    اطلاعیه اعلام اتمام آثار ادبی | تالار ادبیات

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40557/ @Tiam.R
عقب
بالا پایین