نتایح جستجو

  1. Zeynabgol

    در حال تایپ داستان کوتاه آرشیو گمنامی | اثر ریپر

    ◆◇◆◇◆ نویسنده‌ی گرامی، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار اثرتان؛ لطفاً پیش از ایجاد تاپیک داستان خود، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید. [قوانین جامع تایپ داستان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش...
  2. Zeynabgol

    در حال تایپ رمان چهارمِ شهریور | خزان

    ◆◇◆◇◆ نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]...
  3. Zeynabgol

    همگانی فراخوان بازی قاضی انجمن🔨

    اعلام امادگی😁
  4. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    فصل سی و هفتم: زخم تازه دو روز از مهمانی گذشته بود. صبح، صادق و روشن، دامن طلایی‌اش را در تالار انتظار شورا گسترانده بود. راچ پوشه کاغذی‌اش را در دست داشت و از گرما، کتش را در آورده بود. این بار به اندازه دفعه قبل اضطراب نداشت، چون از مرحله سخت کار گذشته بود. قرار بود طرح‌های تبلیغات ضد قتل...
  5. Zeynabgol

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/42110/ درخواست تگ انحصاری برای رمان جدال حلقه‌ها: داستان شای
  6. Zeynabgol

    نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر حسین یحیائی

    سلام یه سری پارت گذاشتم
  7. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    فصل سی و ششم: زخم کهنه گرالز به پشتی صندلی تکیه زد. کمرش تیر می‌کشید‌. فرمانده لیوان خالی استیل را روی میز گذاشت و به طرف گرالز آمد. خودش را روی صندلی مقابل او انداخت. روسری و نقاب همیشگی‌اش را نداشت، چون چیزی برای پنهان کردن از گرالز نداشت. موی آبی آسمانی‌اش شلخته بافته شده بود. پلک‌هایش را به...
  8. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    فصل سی و پنجم: چشم‌هایش دانی دریچه آشپزخانه را با فشار دستش به بالا باز کرد. چند پله باقی مانده نردبان را بالا آمد و هوای سرد به صورتش خورد که از گرمای کارگاه سرخ و گرم شده بود. دربچه آشپزخانه را بست. به نظرش آمد که ژونیرا و شای خیلی خوب از پس تمیزکاری برآمده‌اند. دریچه‌های تهویه هوا باز بودند...
  9. Zeynabgol

    فراخوان جذب مدیر تخصصی و عمومی {۱۴۰۴}

    سلام. درخواست برای رنگ آزمایشی مدیریت تالار رمان:)
  10. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    فصل سی و چهارم: حرفی نمانده است لاریا دوباره به نگهبانی برگشته بود. شای و ژونیرا تصمیم گرفته بودند پایگاه هشت را، که از شب ماموریت بوی مرهم، خون و کثیفی گرفته بود، تمیز کنند. ژونیرا از گلویش صدای آواز در می‌آورد، البته برخی نت‌ها را درست نمی‌خواند چون خواندنشان به زبان نیاز داشت. با این حال به...
  11. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    فصل سی و سوم: شانس..؟ راچ چند بار به درب کتابخانه کوبید. با صدای عمویش، وارد شد. قلبش هنوز تند می‌تپید و خستگی در بدنش مانده بود. احساس می‌کرد بناگوش‌هایش داغ می‌شوند. نزدیک در ایستاد و به پیرمرد ثروتمند نگاه کرد. همان پیژامه سرمه‌ای را به تن و همان کتاب را روی زانویش داشت. عمویش گفت: -...
  12. Zeynabgol

    نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر حسین یحیائی

    تا پارت بیست و هشت نظارت شده بود
  13. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت سی و دوم: پیشگویی آشلیر نفس عمیقی کشید: -‌ بهتون گفته بودم که اهل کجام؟ راچ جواب داد: -‌ آره.دهکده بومی میژدیسِنرا(Mijdisenra). و گفتی مادربزرگت هم یک پیشگوی بزرگ بودن... هستن. -‌ می‌دونین میژدیسنرا یعنی چی؟ راچ مکث کرد: -‌ نه. آشلیر توضیح داد: -‌ از کلمه میژدا(Mijda) میاد. میژدا به زبان...
  14. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت سی و یکم: خون راچ از گوشه چشم مرتب به آشلیر نگاه می‌کرد که سست راه می‌رفت و قدم‌هایش مثل همیشه محکم نبود. چیزی ته قلب راچ می‌لرزید و یخ زده بود، اما نه از سرمای هوا. راچ هیچ تجربه‌ای در درگیری فیزیکی نداشت که هیچ، حتی یک بار روی زمین سفت نخوابیده بود. دیدن خون غلیظ و گرم و تیره، و طوری که...
  15. Zeynabgol

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ آبان 1404

    پارت گذاری جدال حلقه‌ها: داستان شای مجددا شروع شد! پارت سی ام آپلود شد
  16. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت سی‌ام: رویا دانی داشت در نور ضعیف یک گلوله کوچک جادویی، کتاب «درک جادو: میراث دستبندها» را می‌خواند. جملات کلید، ذهنش را حسابی درگیر کرده بودند. در تخت کنارش که عمود بر تخت او قرار گرفته بود، شای داشت در خواب به خودش می‌پیچید. یک نفر، که دانی یادش نمی‌آمد چه کسی بود، یک بار به دانی گفته...
عقب
بالا پایین