نتایح جستجو

  1. Zeynabgol

    پایان‌نقدوبررسی نقد داستان کوتاه طلای نیمه شب | منتقد: Zeynabgol

    به نام نویسنده کتابٌ مبین نقد اولیه داستان کوتاه طلای نیمه شب اثر @سارا مرتضوی منتقد: zeynabgol ارکان اولیه 1.عنوان داستان عنوان داستان به شکل مطلوبی با پیرنگ و ایده اصلی داستان متناسب است و فضای کلی داستان را منتقل می‌کند. 2.ژانر های انتخابی ژانر معمایی انتخاب درستی برای این داستان است...
  2. Zeynabgol

    همگانی { نویسنده به نویسنده }

    و نیز: زمان‌های استراحت رو دست کم نگیر. اگر قدرت نوشتنت کم شده یا ایده کم داری، یه مدت که ننویسید یک دفعه جرقه می‌زنه.
  3. Zeynabgol

    همگانی { نویسنده به نویسنده }

    از پاک کردن و پاره کردن نترس.
  4. Zeynabgol

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | رمان

    درخواست نقد اولیه برای رمان جدال حلقه ها: داستان شای ۲۷ پارت منتشر شده داره اینم لینکش: https://forum.cafewriters.xyz/threads/42110/
  5. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و نهم: بازگشت به حقیقت تاریک ساعت طلایی تالار مهمانی، نیمه‌شب را نشان می‌داد. مهمانی خلوت‌تر و موسیقی ملایم‌تر شده بود. راچ گفت: -‌‌ من دیگه باید برم، مگلین. -‌ منم همین‌طور. مگلین نوک انگشتانش را با دستمال پاک کرد. ادامه داد: -‌‌ قرار نبود تا نیمه‌شب بمونم. پدر بیچاره‌م رو ببین، دیگه...
  6. Zeynabgol

    نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر حسین یحیائی

    برای مونولوگ های یک جمله‌ای وسط دیالوگ تا جایی که من می‌دونم مورد تاییده، نویسنده‌های زیادی ازش استفاده می‌کنن، هم داخلی و هم خارجی. تکه تکه کردن دیالوگ برای عوض کردن لحن، پیوستگی کلام رو از بین می‌بره. اگر اشتباه می‌گم، اصلاح کنید و من هم درست می‌نویسم از این به بعد.
  7. Zeynabgol

    نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر حسین یحیائی

    گاهی برای نشون دادن تغییر حالت ویژه دیالوگ استفاده میشه، مثلا: -‌ بعد اصغر آقا به من گفت -صدایش را کلفت کرد- بیابان کیسه رو از من بگیر. اون جمله بین دو تا -، برای توصیف لحن گوینده ست
  8. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و هشتم: دفاع دیده‌بان آشلیر گفت: -‌‌ حتما این کار رو می‌کنم، بارس. شده تو چیزی از من بخوای و رد کنم؟ بارس لبخند زد. -‌ تو باارزش‌تر از اون هستی که من حق انتخابت رو ازت بگیرم. آشلیر صاف ایستاد. قد بلند و بدن تنومندی داشت، اما نگاه چشمان قهوه‌ای اش فروتن بود. دستان پرحلقه‌اش، کارکشته،...
  9. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و هفتم: شیرینی مبهم راچ دست گرم و و چروکیده آقای کلرفین را فشرد. -‌ آشنایی با شما مایه افتخاره، آقا. پیرمرد که نگاه سبز مگلین در چشمانش می‌درخشید، با لبخند مهربانی به راچ نگریست: -‌‌ افتخار برای منه، پسرم. دختر عزیزم درباره شما و فعالیتتون برای من گفته. مگلین این پا و آن پا شد و نگاهش...
  10. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و ششم: دستور کاستاریا گفت: -‌ هیچ کاریش نمی‌شه کرد، بارس. اون ازمون خواسته و باید انجامش بدیم، تو که نمی‌خوای اتحاد زیرزمین رو با مبارزها به هم بزنی؟ بارس با دست معلولش، پیشانی‌اش را مالید. -‌ به این سادگی نیست. باید به راچ دروغ بگم و این رو نمی‌خوام. کاستاریا یک لیوان نوشیدنی...
  11. Zeynabgol

    نقد کاربر رمان داستان شای(جلد اول جدال حلقه ها) اثر zeynabgol

    نام اثر: جدال حلقه ها: جلد اول: داستان شای نام نویسنده: zeynabgol ژانر: فانتزی، معمایی، عاشقانه خلاصه: در یک جهان سرشار از تبعیض، که ساکنین شهرهای والا سال‌هاست از قدرت خود برای آزار و چپاول دیگران استفاده می‌کنند، و مبارزه‌ای بیست و چند ساله همچنان پابرجاست، ملیشای، دختر شانزده ساله‌ای که...
  12. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و پنجم: عطر رز و شکر مگلین با طراوت عجیبی صحبت می‌کرد، می‌خندید و ابروانش را با طعنه بالا می‌انداخت. حضورش عطر سکرآور میخک را کمتر کرده بود. به نظر می‌رسید به خاطر بوی عطر اوست. بوی رز و شکر؛ کنار شانه‌ها، گلو و مچ دستانش شدت می‌گرفت و همچنین چیز تندی در خودش داشت، بوی خیس و تند یک...
  13. Zeynabgol

    عکس عکس شخصیت رمان | جدال حلقه‌ها: داستان شای

    یه عکس دیگه از مگلین داشته باشیم، با سربند مذکور که در این عکس طراحی نشده بود:
  14. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت بیست و چهارم: تجمل، جبر و تقدیر راچ بسته چوبی حاوی گردنبند را در دست داشت. آشلیر(Ashlir) برده بومی خانواده که خدمات جادویی انجام می‌داد، مقابل درب ورودی ایستاده بود. او مردی با قد بلند و موهای مشکی بود که حلقه‌ طلایی چشمانش طوری می‌درخشید که در تاریکی مطلق می‌شد او را تشخیص داد. راچ به...
  15. Zeynabgol

    صندلی داغ سری 138 |Zeynabgol

    سلام سلام خوبم من🌱😎 بله. بله. آم... کارگر پمپ بنزین، دانشجو، حسابدار، دندون پزشک. اصناف مختلف😂 سوال جالبیه. یه ذره احساس بدی دارم از اینکه آرزوم تا این حد کوچیکه اما دوست داشتم یه لپ تاپ خوب و نو داشته باشم. بستگی به آدمش داره. برام مهمه یه سری آدم‌ها یادشون باشه، ولی بقیه نه. و این بقیه...
عقب
بالا پایین