نتایح جستجو

  1. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت هفدهم: رهبر مکان: شهر اول، حومه بخش محافظت‌شده جنگل هنوز سپیده نزده بود. راچ و بارس از یک خروجی دیگر شهرک بیرون آمده بودند. یک خروجی به شکل یک کلبه کوچک جنگل‌بانی. کنار هم در تاریکی نشسته و پاهایشان را از لبه پرتگاه آویزان کرده بودند. نسیم بوی جنگل را به صورت‌شان می‌زد. هوا سرد بود. هر دو...
  2. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت شانزدهم: ماموریت تمام می‌شود، دردسر نه. مکان: پایگاه هشت گرالز نزدیک نیمه‌شب به پایگاه رسید. شای روی تختش دراز کشیده و بیدار بود. تخت‌های دانی و لاریا خالی بود؛ چون لاریا همان طبقه پایین روی کاناپه خوابیده بود و دانی هم هنوز بیدار بود. شای صدای گرالز را شنید که وسایلش را روی زمین رها...
  3. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت پانزدهم: زیرزمین مکان: شهر اول، گورستان از نیمه شب گذشته بود. مرد جوانی که صورتش را با یک شال سیاه پوشانده و شنلی تا زانوانش به تن داشت، در گورستان «شهر اول» ایستاده بود. پسربچه گدایی که حدودا دوازده سال داشت، از دور او را می‌پایید. مرد صاف ایستاده و به نوشته‌های روی سنگ قبری خیره شده...
  4. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت چهاردهم: شهر سرخ مکان: شهر اول، تالار شورا سومین جلسه در یک روز. راچ برای بار سوم در مرکز دایره ایستاده بود. بانو گراسلی، زن چهل ساله‌ای که از «شهر چهارم» و به نمایندگی انجمن فناوری بومی در شورا حضور داشت، کاغذ مقابلش را لم*س کرد و گفت: -‌ شورای هدایت و ارتقای شش‌شهر، درخواست آقای جیرومن...
  5. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت سیزدهم: باتلاق سوگ مکان: پایگاه هشت -‌ گمونم نوبت آشپزی تو شده، شای. شای سرش را از روی کتاب «افسانه‌های قدرت و ضعف»، که دانی مجبورش کرده بود آن‌ را به دنبال احساس مشابهی با تجربه خودش بخواند، بلند کرد. به لاریا نگریست و گفت: -‌ سیب‌زمینی‌ها رو گذاشتم آب‌پز بشن. لاریا سرش را به دسته کاناپه...
  6. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت دوازدهم: رنگ دیگر مبارزه نیم ساعت از شروع جلسه گذشته بود که منشی جلسه از راچ خواست وارد تالار شورا شود. راچ نفس عمیقی کشید. بسته کاغذی یادداشت‌هایش را در دستش پیچاند و پشت سر منشی، وارد تالار شورا شد. از گوشه چشمش، منشی جلسه، آن مرد قدکوتاه و عینکی را دید که به طرف میزش می‌رفت تا به...
  7. Zeynabgol

    صندلی داغ سری 138 |Zeynabgol

    :) باشههه کتاب بیشعوری. مشاورهای کنکور الهه/فرشته غرور درد/افسردگی نه بابا... فکر کنم مال خیلی بچگی بوده. به نظرم توی این زمینه مغزم منطقی باشه. توی تصور آینده خودم واقعا ضعیفم. «فراموش نکن من وجود داشتم» آرامش. من زندگی بدون ثروت رو تجربه کرده‌ام. زندگی بدون آرامش رو هم همینطور. بدون...
  8. Zeynabgol

    صندلی داغ سری 138 |Zeynabgol

    مشهد بله دانشگاه هم مشهده. فعلا که جدال حلقه ها: داستان شای. آثار سابقم رو به دلیل نابودی و نیز کیفیت نسبتا پایین، ترجیح می‌دم کلا انکار کنم. اما در یک فروم که هیچ ربطی به نویسندگی ندارن فقط چون وستام اونجا بودن، با همین نام کاربری یه فانتزی نوشتم/می‌نویسم که اسمش اینه: «سفر سمپادیا» اگه دوست...
  9. Zeynabgol

    صندلی داغ سری 138 |Zeynabgol

    سلام سلام 🌱 نوزده سالمه. با خودم خیلی حرف می‌زنم😂 زینب. پزشکی حواسم نبود که دارم با خودم حرف می‌زنم، داشتم درونی دعوا می‌کردم یهو وسط جمع سر خودم داد کشیدم😂 و یه بار هم داشتم با یه کفتر سلام علیک می‌کردم یهو دیدم صاحب یه مغازه اینجوری 😐🤨 زل زده به من.
  10. Zeynabgol

    نقد کاربر رمان معمایی طلای نیمه شب | سارا مرتضوی

    مثل یک ماجراجویی شخصی و درگیرکننده‌ست. به شخصه دنبالش میکنم و از این ماجرا لذت میبرم،امیدوارم پایانش هم مثل ایده‌ش درخشان باشه.
  11. Zeynabgol

    مسابقه مسابقه حافظ خوانی🎙️✨

    اعلام آمادگی
  12. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت یازدهم: جبهه دیگر زمان: سه روز بعد مکان: «شهر اول» ، تالار شورا یکی از خدمه، پنجره بزرگ و براق مقابل «راچ» را باز کرد. نسیم مطبوع و دل‌انگیزی به داخل وزید و آرام صورت تراشیده راچ را نوازش داد. اضطراب راچ کمتر شد. دستی به صورت برافروخته‌اش کشید. او روی یکی از صندلی‌های نرم اتاق انتظار...
  13. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت دهم: ترمیم شای ابتدا سرما را احساس کرد؛ بعد سفتی تخت فلزی را، و بعد چشمانش را گشود. گردن خشکیده‌اش را چرخاند. روی تخت خودش در طبقه بالای پایگاه هشت بود. پاهایش را تکان داد و دردی مبهم و تیز در شکمش پیچید. دست راستش را روی شکمش گذاشت و نیم‌خیز شد. ملحفه قهوه‌ای رنگ زیرش از خون لکه‌لکه بود،...
  14. Zeynabgol

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    سلام، درخواست جلد برای جدال حلقه ها: داستان شای اثر zeynabgol https://forum.cafewriters.xyz/threads/42110/
  15. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت نهم: فرود دانی خودش را به شای رساند. تمام حلقه‌هایش به جز حلقه‌های درمانی را در آورد. ژاکت بافتنی ژونیرا را در تن شای با چاقو پاره کرد. خون از سه جای گلوله بیرون می‌ریخت و بدن شای را خیس و سنگین می‌کرد، اما خطر اصلی در چهار گلوله انرژی در قفسه سینه او بود. دانی نمی‌فهمید شای چطور هنوز زنده...
  16. Zeynabgol

    حرفه ای رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol

    پارت هشتم: نخستین قتل موج انفجار، تکه‌ای از سنگ بزرگی را، که پناه دانی و ژونیرا بود، جدا کرد. دانی سرش را با گیجی بلند کرد. سر و شانه‌های خاک‌آلود ژونیرا را در پناه سینه و شانه‌های خودش گرفته بود. ژونیرا به هوش بود و تشنج بدنش آرام گرفته بود؛ چون دانی موفق شده بود انرژی را با حلقه‌ درمانش...
  17. Zeynabgol

    پایان‌نقدوبررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | منتقدان: Zeynabgol و مینِرا

    عزیزم حتما حتماااا درخواست مشاوره بده. حیف این پتانسیله که پیشرفت نکنه:) موفق باشی🎀
  18. Zeynabgol

    پایان‌نقدوبررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | منتقدان: Zeynabgol و مینِرا

    به نام نویسنده «کتابٌ مبین» نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم - نوشته حدیثه ادهم منتقد: Zeynabgol ارکان اولیه‌ی رمان ۱. عنوان رمان عنوان رمان، «خیابان چهاردهم» است. عنوان در سطح مطلوبی با ژانر و محتوا هماهنگی دارد، اما داستان تا این لحظه به چنین خیابانی نرسیده است. در صورتی که خیابان چهاردهم در...
عقب
بالا پایین