فصل سوم:
پرستار مهرتاب را از عمق جان خویش دوست می داشت،پرستار مهرتاب را در ب*غل خود خواباند و بعد از اتمام کارها و شیف بیمارستان، مهرتاب را به بازار برد برای خرید لباس و عروسک،پرستار لباسی به رنگ آبی ملایم با نقش گل های زرد رنگ کوچک برای دخترک خرید و همینطور یک پیراهن سبز رنگ با نقش خرگوشی بامزه،...