نتایح جستجو

  1. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    - دیگه آخه نداره، راستی داری میای با خودتون مایو هم بیارین. چشم‌هام گرد شد و گفتم: ‌- چی؟ مایو؟! ‌- اوهوم، کاری نداری؟ ‌- نه ولی... سریع گوشی رو قطع کرد و تنها بوق اشغال به گوشم رسید. بهار دستم رو گرفت و من رو بلند کرد. ‌- پاشو بریم. ‌- کجا؟ ببینم نکنه از قبل روی هم ریخته بودید؟ بهار، طوری که...
  2. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بهار لبخند مضحکی زد و گفت: ‌- چرا چرند میگی؟ همین دو روز پیش تولدت بودها. ‌- عزیزم بی‌احساس که باشی این چیزها رو متوجه نمی‌شی. بهار برای هدیه شکلک درآورد که خنده‌‌ام گرفت. هدیه برامون آب پرتقال آورد و بعد از چند دقیقه از جا بلند شد و گفت: - پاشید بریم. با تعجب بلند شدم و گفتم: - کجا می‌ریم؟...
  3. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    - من چیزی نمی‌خورم. - باشه پس من جات سفارش میدم. هدیه با آرنج به پهلوش زد و با چشم به من اشاره کرد. بهار هم که متوجه منظور هدیه شد گفت: - آهان، لاله این چه حرفیه؟ اگه سفارش ندی من هم ل*ب به هیچی نمی‌زنم. با این کارشون خنده‌ام گرفت. - راستی من که می‌دونم چه چیزی دوست داری، پس برات قهوه سفارش میدم...
  4. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    تا بعد از ظهر اونجا بودم و متوجه گذر زمان نشدم. بچه‌ها رفتند و منم جلوی در منتظر آبتین موندم. صدای گریه‌ی پسربچه‌ای گوش‌هام رو به بازی گرفته بود. با نگرانی نگاهم رو به کوچه‌ی تنگ و تاریک کنارم دادم؛ صدا رو دنبال کردم که دیدم آخر کوچه پسری با چشم‌های درشت به سگ بزرگی چشم دوخته. خودم هم با دیدن...
  5. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اهورا حالت تفکر به خودش گرفت و گفت: -اوم... آخه من توی سوپری کار می‌کردم! من رو انداخت بیرون و نمی‌دونستم کجا برم. من و آبتین با تعجب به هم نگاه کردیم. آبتین دوباره نگاهش رو به اهورا داد و گفت: -‌ مامان و بابات کجان؟ -‌ توی آسمون، من تنهام! آخه وقتی توی پرورشگاه بودم هیج خانواده‌ای من رو...
  6. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    به سمت در خروجی رفتم و بازش کردم. -‌ اگه نیش و کنایه هات تموم شد برو. -‌ باشه اما... به سمتم اومد و با لبخند تمسخر آمیزی گفت: -‌ این رسم مهمون نوازی نیست. و گذاشت رفت؛ آبتین با یک دستش جلوی چشم‌هاش رو گرفت و به دیوار تکیه داد. وقتی آبتین رو توی این حالت می‌دیدم دلم می‌خواست بمیرم. چشمم به اهورا...
  7. ا

    در حال تایپ نمایشنامه لاک | Negin

    " به نام خدایی که عهدش وفاست" دختری با موهای قهوه‌ای تیره در اتاق کوچک و نیمه تاریکی، جلوی آینه رژلب قرمزی را به ل*ب های خود می‌زند. دختر دیگری هم دست به سینه درحالیکه پکر و بی حال است، از داخل آینه به او نگاه می‌کند. آیلار: زود باش! آیلین: خیله خب، تو دیگه نمی‌خواد هولم کنی. آیلار: (با نیش خند)...
  8. ا

    تولدت مبارک ماه بانو:))

    تبریک میگم عزیزم آرزو هات خاطره شن
  9. ا

    عکس عکس شخصیت‌های رمان کوتاه | من تنها تو را دارم

    بسم رب عشق سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب دلتون شاد باشه اینجا عکس شخصیت های رمانم رو می‌ذارم ایشاالله خوشتون بیاد "رمان کوتاه من تنها تو را دارم"...
  10. ا

    عکس عکس شخصیت‌های رمان کوتاه | من تنها تو را دارم

    لاله شخصیت اصلی ۲۰ ساله مرداد ماهی
  11. ا

    عکس عکس شخصیت‌های رمان کوتاه | من تنها تو را دارم

    آبتین شخصیت اصلی ۲۶ ساله فروردین ماهی
  12. ا

    عکس عکس شخصیت‌های رمان کوتاه | من تنها تو را دارم

    https://uupload.ir/filelink/QLBlBRK7zox8/kn0m_vid_20210214_182832_233.mp4 آبتین این و وقتی می‌خونه که .......؟
  13. ا

    نقد کاربر نقد کاربران رمان من تنها تو را دارم| Negin

    به نام خدا رمان: من تنها تو را دارم به قلم: نگین بای ژانر: عاشقانه ، تراژدی...
  14. ا

    تاپیک اختصاصی تیم دوم | گروه میریام

    خیلی عالی خسته نباشید عزیزان :rose:
  15. ا

    درخواست نقد شورا | رمان کوتاه و داستان کوتاه

    سلام و درود درخواست نقد...
عقب
بالا پایین