نتایح جستجو

  1. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با استرسی که هنوز تو جونم بود دستی به صورتم کشیدم که خیس‌ خیس بود؛ وایسا ببینم اینا اشکه؟! لعنتی! این چه کابوس مضخرفی بود دیگه، از شوک و ترس همچنان بدنم می‌لرزید. از جام بلند شدم و با پاهای لرزون به سمت طاقچه پنجره رفتم و یه لیوان آب خوردم. وای خدا چرا این کابوس این‌ قدر واقعی بود؟! ولی خداروشکر...
  2. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام وقتتون بخیر. دو پارت جدید گذاشته شد.
  3. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    ‌- زنیکه‌ی عوضی، زود باش اسم و مکان اون رئیس آشغالت رو بده! -‌ هه! هر چندبار دیگه هم بپرسید جوابم همینه، نمی‌دونم درباره‌ی کی حرف می‌زنید! مرد ناشناس جلو اومد و یقه‌ام رو گرفت. - خیله خب، خودت خواستی! کشون کشون بردنم بیرون. چند مایل جلوترمون یه پرتگاه خیلی بزرگ بود. بعد از چند دقیقه سه نفر که...
  4. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    بعد از خوردن شام به سمت خوابگاه رفتیم تا بریم بخوابیم. قبلا از اینکه جولیا به اتاقش بره، نزدیکش رفتم و با لبخند ژکوندی گفتم: - جولیا جونم! جولیا چشماش رو باریک کرد و با شَک گفت: - ها؟ چی شده، باز چی می‌خوای؟! من: - بی‌تربیت، ها چیه دیگه؟ تو درست نمی‌تونی حرف بزنی! جولیا: - بفرمایید عزیزم زرتو...
  5. Mayar

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام شب خوش. درخواست جلد داشتم. https://forum.cafewriters.xyz/threads/sayh-hay-tmrd-sr-mayar.39775/
  6. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام وقتتون بخیر. دو پارت جدید گذاشته شد.
  7. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    لب برچیدم و گفتم: - چشم آقای اخمو! تامس: - خوبه! اگه تا آخر همین‌طوری حرف گوش کن بمونی، ممکنه طول عمر منم بیشتر بشه. با چشمای گرد شده گفتم: - وا! رفتار من چه ربطی به طول عمر تو داره؟! تامس: - اون‌ طوری کمتر از دستت حرص می‌خورم، دیرتر پیر میشم! با اخم و تعجب گفتم: - تامس! تامس از اون خنده‌های...
  8. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    وایساده بود و داشت به آسمون نگاه می‌کرد. آروم به سمتش رفتم و کنارش وایسادم. من: - متاسفم! تامس اخم کرد و برگشت تا بره که سریع دستش رو گرفتم و جلوش وایسادم. با اشک‌های جمع شده تو چشمام زل زدم تو چشماش و گفتم: - تا باهام حرف نزنی نمی‌زارم بری! بغضم رو با سختی قورت دادم و دوباره گفتم: - تنها کسی‌که...
  9. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام، عصر بخیر پارت جدید گذاشته شد.
  10. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    آنا آرام به سمتم آمد، دست گرمش را روی شانه‌ام گذاشت. نگاهش پر از مهربانی بود، اما پشت آن خستگی روز هم دیده می‌شد. - به دل نگیر مایا... خودت که خوب می‌شناسیش. وقتی عصبانی می‌شه دیگه کنترل حرف‌ها و حرکاتش رو نداره. نفسی سنگین کشیدم و با ناراحتی آن را بیرون دادم. سرم را آرام تکان دادم، انگار...
  11. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام ظهر بخیر. دو پارت جدید گذاشته شد.
  12. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    تامس با اخم‌های درهم و صدایی پر از خشم گفت: - احمق! ببین با پاهات چیکار کردی! داره خونریزی می‌کنه. صدایش مثل پتک روی سرم فرود آمد. نگاهش پر از نگرانی بود، اما پشت آن خشم پنهان شده بود. نیوت، با چشم‌هایی که اشک در آن جمع شده بود و صدایی لرزان، گفت: - چرا همچین کاری کردی مایا؟! قرار بود منو...
  13. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با عصبانیت فریاد زدم، صدایم در محوطه پیچید: - مگه نشنیدید؟ گفت دست‌ها و پاهاش بی‌حس شده، دیگه نمی‌تونیم ادامه بدیم! کاترین لحظه‌ای مکث کرد، بعد خنده‌ای کوتاه و چندش‌آور سر داد. قدم‌های محکم و سنگینش روی خاک کوبیده می‌شد تا به من نزدیک‌تر شود. چشم‌های سردش مثل تیغ در چشمانم فرو رفت. - وایسا...
  14. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    کاترین وقتی تعجب و مکث ما را دید، اخم‌هایش را درهم کشید. صدایش مثل شلاقی در هوا پیچید: - پس چرا عین مترسک دارید منو نگاه می‌کنید؟ بجنبید، شروع کنید! همگی با خستگی و بی‌حالی روی زمین خم شدیم. کف دست‌هایمان روی خاک زبر محوطه نشست، انگشت‌های پاهایمان به زمین فشار آوردند. صدای برخورد نفس‌های...
  15. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    قهقهه‌ام هنوز توی فضا می‌پیچید که ناگهان دردی وحشتناک مثل تیر به بازویم خورد. با ناباوری سرم را چرخاندم و آنا را دیدم؛ اخم کرده بود اما گوشه‌ی لبش شیطنتی پیدا بود، انگار از این ضربه لذت برده باشد. - زهرمار! واسه چی می‌خندی؟ با ترسی نمایشی به عقب رفتم و پشت نیوت قایم شدم، مثل بچه‌ای که دنبال...
  16. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام صبحتون بخیر دو پارت جدید گذاشته شد.
  17. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    پارت جدید گذاشته شد.
  18. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    صف‌ها شکل گرفته بودند؛ سمت راست و سمت چپ، مثل دو دیوار انسانی. سکوتی سنگین روی جمع افتاده بود، فقط صدای نفس‌های مضطرب بچه‌ها شنیده می‌شد. کاترین با نگاه سرد و بی‌رحمش صف‌ها را برانداز کرد. اول به سمت چپ نگاه کرد؛ بچه‌هایی که سواد نداشتند، با چشم‌های ترسیده و دست‌های لرزان. - خب، با شماها...
عقب
بالا پایین