نتایح جستجو

  1. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    شب بخیر یک پارت دیگه گذاشته شد.
  2. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    سرش را با غم و اندوه پایین انداخت، شانه‌هایش لرزیدند. صدایش مثل زمزمه‌ای شکست‌خورده در سکوت پشت‌بام پیچید: - خلافکارها هنوز دستگیر نشده بودند... وقتی داشتیم به سمت بابام و داداشم می‌رفتیم، یکی از اون‌ها از دور اسلحه‌اش رو به سمتم گرفت و شلیک کرد. چشم‌هایم از حدقه بیرون زد. نفس در گلویم گیر...
  3. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    ظهر بخیر. یک پارت جدید گذاشته شد.
  4. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با تعجب به صورت جولیا نگاه کردم؛ همان چهره‌ی پرانرژی و پررو حالا غمگین و شکسته بود. نور سرد ماه روی گونه‌هایش افتاده بود و اشک‌هایش مثل خطی نقره‌ای درخشیدند. - ببینم، خوبی؟ نفس عمیقی کشید، شانه‌هایش لرزیدند. - ها... آره، آره خوبم! فقط یاد داداشم افتادم. نفس لرزانش را بیرون داد، مثل آهی...
  5. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام خیلی ممنون درستشون میکنم. فقط یه سوال داشتم در رمان کشیدن کلمات(بلند شیددددد) به این صورت مجازه؟
  6. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام، سه پارت جدید گذاشته شد.
  7. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    《زمان حال》 با تکان دادن‌های آرام دست کسی از گذشته به حال پرت شدم. صدای دختر پرروئه در گوشم پیچید: - هی، حالت خوبه؟ نکنه از اینکه گفتم چشمات سردن ناراحت شدی؟ سرم را چرخاندم. نگاهش کردم؛ زیر نور ماه، صورتش روشن و کنجکاو بود. لبخند ملیحی زدم، لبخندی که بیشتر برای آرام کردن او بود تا خودم. - نه،...
  8. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    مرد گوریلی با قدم‌های سنگین و صدای غرش‌مانند به سمت مردی که حرف زده بود هجوم برد. یقه‌اش را با دست‌های بزرگ و پرمویش گرفت، انگار می‌خواست او را از زمین بلند کند. صدای خشمش مثل پتک روی سر همه فرود آمد: - دِ آخه احمق چلمنگ! الان با این جغل بچه چیکار کنم، هااا؟ صورت مرد بیچاره کم‌کم به رنگ سرخ...
  9. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    《گذشته چهار سال پیش》 تمام بدنم کوفته بود، انگار استخوان‌هایم خرد شده باشند. دهانم خشک بود، زبانم مثل تکه‌ای چوب به سقف دهان چسبیده بود. با زحمت لای چشم‌هایم را باز کردم، اما همه‌جا تاریک بود؛ تاریکی غلیظی که حتی سایه‌ای از نور در آن پیدا نمی‌شد. جایی که بودم مدام تکان می‌خورد، مثل اینکه روی...
  10. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    وقت بخیر، سه پارت جدید گذاشته شد.
  11. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    به دختر نگاه کردم؛ زیر نور سرد ماه، موهایش مثل سایه‌ای روشن روی شانه‌هایش افتاده بود. چشم‌هایش پر از کنجکاوی بود، اما من با سردی گفتم: - فکر نمی‌کنم به تو ربطی داشته باشه. سرش پایین افتاد، انگار سنگینی حرفم روی شانه‌هایش نشست. با صدایی آرام گفت: - ببخشید... اگه ناراحتت کردم. منظوری نداشتم...
  12. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    آنا با چشم‌های گرد و پر از بهت نگاهم می‌کرد. نیوت با صدای بلند گفت: - مایا، چی داری می‌گی؟ دیوونه شدی؟ حالم بد بود. بغض گلویم را می‌فشرد، دلم می‌خواست گریه کنم. اما قبل از هر چیز، به بچه‌ها نگاه کردم. چشم‌هایشان پر از سؤال بود، پر از ترس. فریاد زدم، صدایم شکست: - آره نیوت! آره، دیوونه شدم! شماها...
  13. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    نیوت و آنا با چشم‌های گرد و صورت‌های متعجب به من زل زده بودند. نگاهشان پر از سؤال بود، اما من بی‌تفاوت پشت به آن‌ها کردم. بعد از شام، بی‌حرف وارد خوابگاه شدم. خودم را روی تخت زواردررفته انداختم. صدای جیرجیر فلز زنگ‌زده‌اش مثل ناله‌ای خسته در فضای کوچک اتاق پیچید. می‌دانستم رفتارم برایشان عجیب...
  14. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام، سه پارت جدید گذاشته شد.
  15. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    نگاهم را به نیوت و آنا دوختم. چشم‌هایشان پر از اشک بود، صورت‌هایشان غرق غم. قلبم بیشتر فرو ریخت. نمی‌خواستم آن چیزی را که در ذهنم می‌چرخید باور کنم. با لکنت، صدایم شکست: - نمر...ده، درسته؟ بهم بگین که نمرده... اشک‌هایم بی‌اختیار جاری شدند. فریاد زدم، صدایم لرزید: - یه چیزی بگین! بگین...
عقب
بالا پایین