با تماس زهرا خانم و فریبرز را پیدا کردند و از قلعه بیرون آمدند. گردش در قلعه حسابی وقتشان را گرفت که دیگر وقتی برای گردش در جاهای دیگر را نداشتند برای همین برای خوردن ناهار به رستوران سنتی و زیبایی که پیشنهاد پریچهر بود رفتند.
ذائقه ابراهیم و پریچهر تقریباً مثل هم بود و زهرا خانم و فریبرز ترجیح...