سرش را بار دیگر بالا آورد. نگاهم را از تهریشش گرفتم و به چشمهای مرموزش خیره شدم.
- من حواسم بیشتر از اونکه فکر میکنی جمع هست و اینکه بذار ربطش رو خودم تشخیص بدم!
زبانم را گزیدم، ناخنهایم را محکم به پوست دستم فشار دادم. دهانم را باز کردم تا هر کلمهی نامربوطی که بلدم، به او نسبت بدهم که...