دستم ناخودآگاه به سمت دست کوچکش کشیده شد، اما زود عقب کشیدم. راجع به این کودکها شنیده بودم که شاید از لمس شدن متنفر باشند.
با لحن آرامی رو به او که با ماهی بیچاره کلنجار میرفت، گفتم:
- سلام پاشا جون، من رو یادت میاد؟
سرش را به سرعت بالا آورد و دوباره به ماهی دوخت، نگاهش تندبادی بود که به سرعت...