نتایح جستجو

  1. Arjmand

    اطلاعیه «درخواست انتقال رمان به ساب برترین آثار»

    با سلام https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/
  2. Arjmand

    همگانی وقتی کودکی قبل از شکفتن تمام می‌شود|موزیک ویدیو آیه از مژگان عظیمی

    تشکر بابت یادآوری‌تون. زن ستیزی سطح و لولش اینقدر بالاست که خیلی دردناک می‌شه حسش کرد. فقط اشکالش با هم فرق داره می‌تونه شبیه مردی باشه در قلب یک کشور اروپای یا شبیه مادرشوهر یا حتی یه خانم جوان پشت صفحه‌ی گوشیش که خشم و عقده‌اش می‌شه رفتار زن ستیزش نسبت به هم‌جنس‌های خودش. کاش آدم‌ها، انسان‌های...
  3. Arjmand

    چالش •°•در سایه‌ی لبخند مادر | نامه نویسی •°•

    همه‌ی حرف منو شما زدی-53-؟"_} ممنون همه‌ی مادرهایی که هم مادرن هم پدر:kissing_heart:
  4. Arjmand

    در حال بررسی درخواست چاپ رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    عنوان: شاهزاده‌ی شاهدخت نویسنده: تهمینه ارجمندپور ژانر: عاشقانه سطح اثر: حرفه‌ای لینک: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/
  5. Arjmand

    فروش آثار درخواست فروش رمان

    نام اثر : شاهزاده‌ی شاهدخت نوع اثر : رمان ژانر : عاشقانه نام نویسنده : تهمینه ارجمندپور توضیحات و معرفی مختصر اثر : رمان «شاهزاده‌ی شاهدخت» روایت‌گر زندگی دختری است که در میان سُنَّت‌ها و باورهای خانوادگی سخت‌گیرانه رشد کرده، امّا در دوران سخت و پرتلاطم نوجوانی دلش در جست‌وجوی مسیری متفاوت است...
  6. Arjmand

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    با سلام درخواست رنک
  7. Arjmand

    اطلاعیه 🔻تاپیک جامع اعلام پایان تایپ رمان🔺

    با سلام اعلام اتمام رمان https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/ این هم تگ انحصاری https://forum.cafewriters.xyz/threads/42374/#post-374658 تگ حرفه‌ای هم تعلق گرفت سپاس از شما
  8. Arjmand

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    با سلام تگ انحصاری لطفا https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/
  9. Arjmand

    تگ فرعی تگ فرعی|رمان شاهزاده‌ی شاهدخت

    من اولین باره اینجا رمانم رو قرار دادم قبلی توی یه انجمن دیگه بود. از نحوه قرار گرفتن رمان روی سایت اطلاعی ندارم. چه مراحلی باید طی بشه؟ رمان رایگان قرار می‌گیره یا برای دانلودش هزینه می ذارید و غیر رایگانه؟
  10. Arjmand

    تگ فرعی تگ فرعی|رمان شاهزاده‌ی شاهدخت

    سلام رمانم تموم شد https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/ برای تگ انحصاری کجا درخواست بدم تشکر -53-؟"_}
  11. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    جشن عقد و عروسی طناز در باغی بزرگ، مجلل گرفته شد. تمام خوشی‌های دنیا فقط در کنار ارسلان می‌چسبید و خوش می‌گذشت. حتّی دیگر به رفاقت‌شان حسادت نمی‌کردم. با گذر چند روز رفته رفته حالم بد شد. فکر می‌کردم آب و هوایی که تقریباً رو به سردی می‌رفت زیاد با من سازگار نبود و حالم را برهم می‌زد. به طناز خبر...
  12. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    وقتی هراسان و دستپاچه به خانه رسیدم، ارسلان نشسته بود. می‌خواستم طبیعی رفتار کنم ولی او مرا بهتر از خودم می‌شناخت. بهانه‌اش را برای کج خلقی آن روز که تا یک هفته ادامه داشت، تنها بیرون رفتن و خبر ندادنم گذاشت. حس می‌کردم موضوع مربوط به آمدن سامان است امّا به رویم نمی‌آورد. آشوبی درونم به پا بود...
  13. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    با هم وارد محضر شدیم. صدای دست‌زدن و شادی از همه جا به گوش می‌رسید. کنار هم نشستیم. دقایقی گذشت تا متوجّه‌ی اطرافم شدم. انگار تازه سالن و سفره‌ی عقد، که به زیبایی تزیین شده بود را می‌دیدم. ارغوان روی سر ما قند می‌سابید و شیرینی‌اش در دلم آب می‌شد. دلهره و شوقی بی‌نظیر بین اعضای خانواده مشترک...
  14. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    نمى‌توانست جلوى نيش زبانش را بگیرد. کاش امروز، گذشته را یادآوری نمی‌کرد. ارغوان پلک‌هایش را روی هم گذاشت و گفت: - خیلی هم قشنگه. این روزها اخلاق خشک و تلخش فقط با تعریف‌های بقیه پوشانده می‌شد. تا اخم درهم کشیدم، آرام شنیدم که به خواهرش گفت: - همین خوبه بهش میاد. *** روز عقد همان‌طور که عزیزخانم...
  15. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    خجالت‌زده سرم را پایین نگه داشتم. آن‌قدر خنگ و دستپاچه بودم که حواسم به دوربین‌های ساختمان نبود که چه راحت همان‌روز سر مچم را گرفته بود. چه‌طور توضیح می‌دادم تا به او برنمی‌خورد؟ بد برداشت نمی‌کرد. باز داستان جدیدی راه نمی‌انداخت. اگر می‌پرسیدم و حتّی یک درصد اشتباه از آب درمی‌آمد، به قول خودش...
  16. Arjmand

    اتمام یافته رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    ارغوان و صدرا آن‌قدر هول و دستپاچه بودند که به قول عزیزخانم هنوز غذا در گلوی‌مان بود با اصرار می‌خواستند برای حرف زدن به اتاق برویم. خوشحال از سر جا بلند شدم و منتظر ارسلان ماندم امّا بی‌توجّه، سرگرم بغل‌کردن خواهرزاده‌اش بود. انگار آب سردی روی سرم ریختند. در مقابل آن همه کم‌حرفی و بی‌حوصلگی،...
عقب
بالا پایین