نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلم، دو پارت فرستاده شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364788
  2. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    پشت به او مشغول کشیدن غذا برای خودش شد. دیری نگذشت که دستی دور کمرش پیچید، زمزمه‌ی پر از شیطنتش هوش و حواسش را با خود به یغما برد. _ تازه از سفر برگشتم، اینه استقبالت؟ یه‌ خرده از زن‌های مردم یاد بگیر. آن نیمه‌ی آخر حرفش همه‌ چیز را خراب کرد، نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و مثل اسپند روی آتش...
  3. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    چشمانش از صفحه‌ی خاموش تلویزیون دل کندند، سرتاپایش را همچون افعی برانداز کرد، جوری که به خود لرزید. وقتی لیوان را به غضب از دستش گرفت و بدون اینکه به آن لب بزند روی میز محکم کوبید، فهمید یک جای کار ایراد دارد. رفتارهایش را نمیشد پیش‌بینی کرد. پنجه‌های زبر مردانه‌اش، بین موهای خیسش تنیدند. صحنه‌ی...
  4. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام گلی ۴ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364262
  5. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    مثل بچه‌های تخس و زبان‌ نفهم یک گوشش در بود و آن یکی دروازه! - برام مهم نیست، مگه اون به فکرم بود که من به فکرش باشم؟ چطور تونست ماهی؟ چطور با دلم بازی کرد؟ صدای ریز گریه‌اش از پشت گوشی شنیده شد. پوفی کشید و دست بر پیشانی‌اش گرفت. - آخه قربونت برم، خواهر گلم، این‌ جوری که خودت رو از بین می‌بری...
  6. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    این همه حق‌ به‌ جانب بودنش، کفرش را در می‌آورد. دستانش را روی میز قفل کرد و یک‌راست سر اصل مطلب رفت: - سرمه کیه؟ شنیدن این اسم، رنگ از رخش پراند. فضای زیبا و پر از آرامش کافه، مثل دوزخ سیاهی بود که هر آن احتمال داشت او را خاکستر کند. انگشتانش تحمل وزن آن جسم کوچک و باریک کاغذی را نداشتند. جواب...
  7. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    آوای گوش‌نواز و ملایم عارف، از سیستم پخش میشد و فضا را دلنشین‌تر جلوه می‌داد. جوانک لاغری که موهایش را دم‌ اسبی بسته‌ بود، با لباس مخصوص پیشخدمت‌ها سفارش‌ها را برای‌شان آورد. ماه‌بانو از پنجره‌ی گنبدی‌ شکل، محو تماشای فضای سرسبز و پر از دار و درخت بیرونی شد. با اینکه نزدیک مطب‌شان قرار داشت، اما...
  8. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    دخترک ترسو و ساده‌ای که ندانسته با زندگی خودش بازی کرد. آدمی که بخواهد وارد زندگی مشترک شود، نباید با یک شک و تهمتی که از روی فشار طرف مقابل باشد همه‌ چیز را دور بیندازد و از سر لجبازی بچگانه، لگد به بختش بزند. امیرعلی هم همین‌ طور، او هم کم سهل‌انگاری نکرد و هر دو در آتش ندانم‌ کاری خودشان...
  9. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    دو پارت ارسال شد گلی https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-363438 چک نمی‌کنی عزیزم؟
  10. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    از آغوشش بیرون آمد و موهای نامرتب و چسبیده به پیشانی‌اش را کنار زد.‌ هق‌هق راه تنفسش را بست و سکسکه گریبان‌گیرش شد. ماه‌بانو عجولانه به آشپزخانه شتافت و برایش لیوان آب‌ قندی درست کرد. وقتی که به نزدش بازگشت، هنوز بی‌صدا می‌گریست. یک نگاه به شومیز چروکش انداخت، همانی که زن‌دایی‌اش برایش از مشهد...
  11. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    از بوی تند عرق، بینی‌اش چین افتاد. با اسپری بلوبری‌اش دوش گرفت و تاپ و شلوارک نخی پوشید که رویش گل‌های ریز آب‌رنگی به چشم می‌خورد. وقتی که از راهرو گذشت، با دیدن حال و روز حنانه، متعجب در آستانه‌ی سالن ایستاد. چشمان سرخ و متورم و نوک بینی قرمز شده‌اش که مدام آن را بالا می‌کشید دلشوره به قلبش...
عقب
بالا پایین