عنوان : مخدوم
ژانر : عاشقانه
نویسنده : زیبا سعیدی
مقدمه:
دل زدم، فریاد زدی! بغضِ ترانه شکست وقتی که پروانهوار در اقیانوسِ چشمهایت مبحوس شدم! بالهایِ بیپَرم زمانی که تو را در دریایِ بیکرانهٔ عشق، مخدوم خواندم؛ نتوانست وجودِ خاکسترم را التیام دهد.
تنش در سرمای این جادهٔ یک طرفه و اَفکار پوسیده ترک برداشت وقتی که صدایش در کالبد سکوت، دود شد. امشب طاعون بیداریست؛ امشب از منارهٔ درد، خورشید میگِرید و ستاره در پِیَش فغان سر میدهد.