"امید خزان"
ز امید خزان روز کامیابی کشیدهام دست ز میخواری
من، نامبرده دلداری و بیعاری کشیدهام دست ز دیوانگی
با باده داده بودم خود را بر باد لیک کشیدهام دست
به خستگی و پریشانی ز روز شبیه دیروز زدهام بست.
زین پس روی خواهم آورد سمت و سوی راه رعنا
زیرا میبرم ز یاد بیان قدح را چون آمدم در راه...
"یادی بی عار"
در روز منتهای عالم و محشر زنده باد یاد یاران بر باد.
آن روز به یادگار بماند، نماندن برخی ظاهر داران در یاد،
روز هنگامه یاد و یادگار را میگذارم میان افسانهها
ز آن روز با یادی بیعار خواهم رفت، بین افسانهها
اما تا آن روز گر باشد عمری روی سنگی میگذارم نوا
یاد و نام یارانی وفادار و...
"باز شد دیوانه"
به سینه زده، سر و سودای دلی که هوایت را دارد دریغا!
برده سامان ز من دلی که هوس خاطراتت را دارد دریغا!
باز شددیوانه دلی که شوقخندههای تورا میطلبد دریغا!
با جنون رسوا کرد مرا دلی که بهانههای تو را ندارد دریغا!
سِر دلبر"
سِر دلبر را خواندن سخت و نخواندش ز من حرام.
نخواهم سر بی درد را، درد و درمان را خواهم ز هم،
زمانه آدمکش و کشش نگاه ابرو کمان را باهم دهم تلفیق
منی که نه دلدارم نه دلبر دل را تنها دهم ز تو نجاتغریق.
"روز رعنا"
رنگین کمان را نشود قبل از باران جست جانانم،
باران بیابر تیره را نشود کرد ماندگار و بست جانانم
رخ زیبای ابر نمیآید مگر از ورای طوفانی سخت جانانم
لازمهی روزی رعنا گذر کردن ز روز ناخوش هست جانانم.
"رخ بنما"
رخ بنما جانا که رخسارم جان بی آزار را داده بر باد.
باده و می و میخانه همه را بیمدارا داده بر باد
شبانه روز، روز شمار آمدنتم در دوری، که رفتم بر باد
حال رباب و ارباب را بردهام ز یاد و شدهام طوفانی در دست باد.
پیدا و پنهان مرا دریاب تا ندهم این مانده جان را بر باد
با رفتنت دیوانهای...
"من ماندم و قلمم"
شب شد و روز در گذر، من ماندم و قلمم.
دست خسته ز قلم، لیک من هستم و قلمم.
سر خسته ز سوداها منتها سر میکنم با قلمم.
سر و دست بیسر و سامان شده و من میگذرانم با قلمم.
نام اثر:
آرزو مطار
*مطار: پرواز
نام نویسنده:
Hnnaneh
ژانر:
عاشقانه، اجتماعی
سطح:
منتخب
ويراستار: @KIAnaz
مقدمه:
سوگند به عشقی که همچو شرارهای آتشین در دلم رخنه کرده است... .
من آمادهام تا همچو عقابی، پرواز را آغاز کنم. آغاز پروازی پرشور که با مهری ناگسستنی در آسمانها شروع میشود. اوج گرفتن...
گاه شده، میگوییم پر و بالم را شکستهاند.
گاه شده، میگوییم دست و بالم را بستهاند.
اما؛ اینها همه در دنیای واقعیست.
گاه هم باید، و بال پرواز خود را خود در دنیای خود سازی.
پس جوری ساز که توانی تا فراز فلک اوج بگیری.
اوج گرفتن کار یاکریم نیست، کار عقاب است!
همان پرندهای هنگام باران، بالاتر از...
پرنده را که میبینم، بیش از پیش آرزوی مطارم رو پیش خود بزرگ میکنم.
هوس چرخیدن روی سحاب سفید و پاک را بیش از پیش میپرستم.
اوج گرفتن در فراز قله ابر کوه را تصور میکنم و آرام میگیرم.
شاید نتوانم پرواز کنم، اما با آرزوی پرواز اوج خواهم گرفت!
*سحاب: ابر
هر چه شوق پار و پریدن بیشتر باشد،
ارتفاع سقوط هم بیشتر میشود.
پس نخست ایستادن را بیاموز، سپس راه رفتن و بعد پریدن را. بعد از آن توانی برای پرواز آماده شوی.
آخر پرواز را که با پرواز شروع نمیکنند!
قدمهایت را محکم بگذار.
پاهایت را تا میتوانی بکوب و سخت راه برو.
اما طرفدار پرواز باش.
گاه لازم است، استوارانه با پای روی زمین، در اعماق دنیا و ذهن خودت، بال پروازت را بسط دهی و اوج بگیری!
*بسط: گسترش
شوق پار، تمنای عروج، رجای پرواز... .
همه و همه به معنای آرزوی پرواز است اما؛ هیچکدام معنا نمیکند، اشتیاق پریدن را.
هیچ کلمه و آوایی نیست که بی اغراق شرح دهد، شوق پرواز را.
شوق و اشتیاق پریدن برای پرواز را فقط زمانی درک میکنی که پر و بالت را چنان در منتهای گردون باز کنی که فراموش کنی تو یک...
شاپرک جان، نیمی از عمرم به سبب دیدن و بال زدن، آن یال های زیبایت کیش و مات شد و نیم دیگرش در هوس غوطهوری روی ابرهایی به رنگ برف تلف شد.
مگر چقدر عمر هست که در طلب آرزویی از دنیا برویم؟
بس است صبر و کیمیایی. آخر راه کامیابی در مسیر قصر خود ساخته و اقبال خود بافته است!
بس است ناگفته ماندن آرزوهای...
آرزوهای من شاید عجیب باشند، اما مسلماً شایان مجاب شدن هستن. حال اصلاً مگر آرزوی من چقدر ناشناخته است؟ کجایش عجیب است که دلم هوای پر زدن دارد؟ کجای این گمراه میکند مردمان را که سرم در خیال خود میپروراند داشتن دو بال سفید رنگ که ز طلوع تا رأس غروب باز بماند و پر بزند. اصلاً حتی اگر عجیب هم باشد،...
اعلام آمادگی
(با عرض سلام و معذرت، به علت مشکلی که برای بنده پیش اومده، متاسفانه زمان مورد نیازم از دست رفته و باید بگم زمان دیگری اعلام آمادگی میکنم. ممنون)
میدانی چرا پرنده بودن را دوست دارم؟
بگذار ساده بگویم، دلم هوای بیدغدغه پرنده را دوست دارد که بیتوجه به زیر پایش اوج میگیرد.
آخر در نگاه معصومانه یک پرنده در اوج، جهان چیزی نیست مگر رنگهای در هم طنیده!
دنیای او آسمانش است و بس.
کار ندارد میان دنیای دیگر چه میگذرد. میان جهانی که اگر دقیق...
قبل از هر پروازی، هر چقدر میخواهی صبر کن.
فکر کن، صبر کن، تمرین کن، بپرس و بترس!
اما؛ وقتی پریدی، وقتی بالهایت گشودی محض پرواز،
دیگر وقتی برای تلف کردن نیست.
آن زمان ترسیدنت مباح و کنار کشیدنت حرام است!
دیگر آن زمان باید تا زمان مرگ اوج بگیری و بالا بروی جز این شد، بدان بازی نکرده، باختهای و...