فکرش را نمیکرد یک انتخاب ساده سرنوشتش را به مسیری بکشاند که روز و شب آرزوی مرگش را کند. وقتی در آن بحبوبحه جنگ و وحشت که برای پیدا کردن خواهر کوچکش در کوچهها ویلان و سیلان بود، نمیدانست که نباید آن زن زخمی چادری را نجات دهد و به بیمارستان برساند. فکر میکرد کار خیر و انسانی انجام داده، غافل...