نتایح جستجو

  1. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یادآوری چهره‌ی خشمگین مرد، نگاه ترسیده‌ی زن و صورت ترسیده‌ و متعجب پسرک حالش را خوب می‌کرد. خودش را تنگ در آغو*ش کشید. از دهانش بخار خارج می‌شد. دوباره سرفه کرد. نگاهی به ماه...
  2. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    سلام گلی چک شد لطفا سعی کن کمتر از ویرگول استفاده کنی چون یه سری جاها بجا و جالب نیست منو❌️ من رو✔️ نگاهشان❌️ نگاه‌شان✔️ ضمنا از پارت‌هایی که مربوط به دختر کوچولو بود خوشم اومد موفق باشی.
  3. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان واپسین لحظه‌ | ناظر:Mitra_Mohammadi

    سلام گلی چک شد لطفا سعی کن کمتر از ویرگول استفاده کنی چون یه سری جاها بجا و جالب نیست منو❌️ من رو✔️ نگاهشان❌️ نگاه‌شان✔️ بعضی جاها کلمات درست بود ولی به نظرم مناسب نیومد عوضش کردم. که بودم تبدیلش کردم به (چه کسی بودم) یه جمله دیگه‌ام بود خاطرم نیست ولی یه کلمه‌اش رو درست کردم. یک جا دوباره...
  4. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان واپسین لحظه‌ | ناظر:Mitra_Mohammadi

    سلام عزیزم پارت‌ها چک شد. ایرادات جزئی بودن. بیشترشون نگارشی بودن. خیلی جاها ویرگول بجا نبود حتی یه جاهایی جایگزین علامت‌های دیگه مثله نقطه شده بود. بعد ارسال متن می‌تونین یه بار دیگه بخونیدش و ویرایش بزنید. من ویراش زدم. موفق باشید.
  5. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    حاضر بود دوباره ته‌مانده‌های غذای اصغر را بخورد اما به خانه برگردد. تا شب زمان زیادی مانده بود. آرزو کرد کاش امشب ماه با آسمان قهر کند و شب نشود. دیگر حتی اگر می‌خواست هم نمی‌توانست برگردد. زیادی از خانه دور شده بود. تا غروب در خیابان‌ها گشت. پاهایش در کفش بی‌حس شده بود. خورشید داشت غروب می‌کرد...
  6. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    گارسون آهی کشید: - بعضیا هم میان اینجا تا عاشقی کنن... کافه، خونه‌ی امن عاشقاست. دیگر سر مرد پایین نبود. او هم می‌خندید. آرام حرف‌هایی زمزمه می‌کرد که خانوم از خنده ریسه می‌رفت و به گلی که در دستش بود اشاره می‌کرد. آن صحنه در ذهن طاهر در آن لحظه ثبت شد. از گارسون خداحافظی کرد. موقع باز کردن در،...
  7. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    چک شد ایرادات قبلی تکرار شده بود اما به مراتب خیلی بهتر بود.
  8. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان واپسین لحظه‌ | ناظر:Mitra_Mohammadi

    سلام عزیزم لطفا با همون سه پارت ادامه بده چون خیلی سنگین می‌شه😅❤️
  9. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    ببین یه نکته دیگه: برای اینکه بعضی جاها ویرگول بجا نیست ببین وقتی شما یه جمله رو نوشتی و لازمه وسطش فقط مکث بشه ویرگول اما وقتی شما جمله رو می‌نویسی جمله تموم می‌شه اما هنوز ادامه داره لازمه از نقطه‌ویرگول استفاده بشه. ببین خیلی از (و) استفاده کردی. یه جاهایی جمله تموم شده شما جمله بعدی رو با...
  10. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    سلام عزیزم خسته نباشید با هر داستانی که خوندم حس خوبی گرفتم. به خصوص پارت آخر عالی بود. پارت‌ها عالی بودن یه سری از نکات هنوز رعایت نشده بود. اول اینکه شما موقع نوشتن دیالوگ از گیومه گذاشتن هدف خاصی دارید یا صرفا همین‌طوری می‌زاری؟ چون من برات ویرایش زدم دیالوگ بعد از نیم‌خط نوشته می‌شه. وقتی...
  11. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    در رابطه با نکاتی که گفتم سوالی نداری؟
  12. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    عزیزم شما می‌تونی در روز یک تا سه پارت بزاری اگر بیشتر بزاری جریمه می‌شی
  13. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    نوشته در موضوع 'شیوه‌نامه‌ی نگارش در وب (مختص ناظران و نویسندگان) | انجمن کافه نویسندگان' https://forum.cafewriters.xyz/threads/6867/post-57745 خدمت شما موفق‌باشی
  14. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi

    سلام عزیزم خسته نباشی. پارت‌ها عالی بودن. احساسی که بیان شده بود خیلی پررنگ و روان بود. یه سری ایرادات نگارشی وجود داشت. مثلا اینکه از ویرگول زیاد استفاده شده بود. یه سری جاها مکث کردن ضروریه اما یه سری جاها نیاز نیست و فقط جای یه سری علامت ها مثه (نقطه ویرگول) یا (نقطه) رو می‌گیره. بعضی‌ جاها...
  15. Mitra_Mohammadi

    دفترکار دفتر کار ناظر: Mitra_Mohammadi

    نام اثر: مغازه چیزهای گمشده نام نویسنده: @زهرا مشرف شروع نظارت:۱۴۰۴/۶/۲۹ وضعیت: در حال تایپ لینک اثر: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41937/ نظارت همراه: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41939/
  16. Mitra_Mohammadi

    اطلاعیه [ درخواست قفسه کتاب اختصاصی ]

    سلام درخواست قفسه کتاب دارم
  17. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم دو پارت گذاشته شد
  18. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    مرد دستش را به سمت طاهر دراز کرد: - خوشبختم طاهر، منم ایوبم. طاهر دستش را به گرمی فشرد. دستش نوعی گرمای پدرانه داشت؛ شبیه گرمای دستان پدرش. گارسون‌ بستنی میوه‌ای را روی میز گذاشت. ایوب به نشانه‌ی تشکر سری برایش تکان داد و جرعه‌ای از فنجان قهوه‌اش نوشید. چشم‌های طاهر از دیدن بستنی رنگارنگ...
  19. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهر سرش را کج کرد و بیش‌تر به مرد پشت شیشه خیره شد. مرد این‌بار با دست به سمت در اشاره کرد و با صدای بلندتری گفت: - منتظر چی هستی پسرجان؛ بیا تو. ابروهای طاهر به آنی بالا پرید. کیفش را روی کولش انداخت. روبه‌روی در ایستاد. ماتش برد. با دست در را به عقب هل داد اما در باز نشد. با اشاره‌ی مرد،...
عقب
بالا پایین