نتایح جستجو

  1. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    وسایلم را در صندوق عقب جا کرد و حتی در عقب ماشین را در کمال احترام برایم گشود. با طمانینه و جمع کردن پایین پالتوی بلندم، سوار شدم. بوی ادکلن تند افشار، حتی در نبودش هم در فضای چرم‌پوش ماشین گران پیچیده‌بود. بی‌اختیار بینی‌ام را چین انداختم و دستم سمت دکمه‌ی پنجره رفت تا کمی پایین دهمش. هوا مرطوب...
  2. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    یک سال قبل اسفند ۱۴۰۱ تهران هواپیما آرام نشست. صدای برخورد چرخ‌هایش با باند مهرآباد، ته دلم را برای لحظه‌ای خالی کرد، اما نوید پایان یک فصل و آغاز فصل تازه‌ای بود. از همان لحظه‌ای که وارد آسمان خاکستری و زمستانی تهران شدیم، شوقی وصف‌ناپذیر در دلم نشسته‌بود. سرم را از پنجره‌ی بخارگرفته‌ی...
  3. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    آن‌چه رهگذران می‌دیدند، زنی سرتاپا سیاه‌پوش و آشفته‌حال که شبیه بی‌خانمان‌هاست، اسیر دست مردی لنگان شده که به زحمت می‌توانست راه برود. زنی که تا ماه قبل صدای پاشنه‌های بلند کفش‌ها و بوی عطر گران‌قیمتش، پیش از خودش حضورش را اعلان می‌کردند. و مردی که معروف بود به استواری و قدم‌های محکمی که...
  4. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    - مامان، ببین! این خانمه مرده! از شنیدن صدا و لحن کودکانه‌ای، چشم‌هایم وحشت‌زده باز شدند. مثل کسی که واقعاً مرده و از مرگ برگشته، با صدایی تیز هوا را به ریه‌هایم کشیدم و یک ضرب از جا پریدم. بدنم روی نیمکت سرد و نم‌گرفته‌ی پارک خشک شده‌بود. نفس‌زنان و با دستپاچگی جیبم را کنترل کردم تا مطمئن شوم...
  5. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    نام اثر: جمر نویسنده: دال.سین ژانر: درام، معمایی، عاشقانه ناظر: @حدیثه خانم خلاصه: گویند او یک مار است، خوش خط و خال، زنی از دل اهواز و بیابان، زیبا و فریبنده، با دستانی شفابخش، اما نگاهی که روح را می‌سوزاند…. او را جمر بنامند، اخگری خفته و پنهان در خاکستر سالیان. هیچ‌ک.س نمی‌داند کی شعله...
  6. دالسین

    اطلاعیه 📚درخواست تأیید رمان📚

    سلام درخواست تایید رمان
عقب
بالا پایین