نتایح جستجو

  1. Alii

    طنز مردستیزی

    فرض شما گویای همه چی بود منم جوابش رو دادم دیگه هم چیزی نمیگم واقعا یه تاپیک خنده و جوک به کجاها کشید
  2. Alii

    طنز مردستیزی

    این فرضیه‌تون از بیخ و بن غلطه با عذرخواهی و جریمه جمع بشه کار؟! پس تاثیر روحی که در متهم ایجاد میشه چی؟ واقعا فکر میکنین تا آخر عمرش یه مرد میتونه از همچین اتهامی عبور کنه؟ یا یاد گرفتین و از بچگی ازبر کردین این چرندیات رو که آقایون ظالم و بیخیالن و فقط خانم‌ها مظلوم و حساس پس شما باید به...
  3. Alii

    طنز مردستیزی

    Popcorn
  4. Alii

    طنز مردستیزی

    خیلی بی‌ادبی رابرت ⚫👄⚫
  5. Alii

    طنز مردستیزی

    حال ندارم، خانما زیاد کش میدن همه چیو خلاصه کن بگو
  6. Alii

    طنز مردستیزی

    خیلی باهوشیا کدوم حرف -2-28-{}"
  7. Alii

    طنز مردستیزی

    فعلا که حرف حسابی ندیدم بخوام جوابشو بدم+37>}
  8. Alii

    طنز مردستیزی

    خود عنوان تاپیک میگه چه خبرهneutral{"_
  9. Alii

    طنز مردستیزی

    mad2\{}|" واقعا که زشته مگه خودتون برادر و پدر ندارین
  10. Alii

    طنز مردستیزی

    من این تاپیکو دوست ندارم😕
  11. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    بسیار ممنونم-53-؟"_}
  12. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    حتما الان تا پست ۷ پارت‌گذاری شده
  13. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    و این که پیوستگی رو اصلاح کردم
  14. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    ببخشید بلد نیستم اسکرین شات آپلود کنم میشه یه نگاه به پست اول رمان بندازین اسمتون اومده بین خلاصه و مقدمه باید اونجوری باشه؟
  15. Alii

    در حال تایپ رمان مطرودان | علی ستوده

    - واسه یه بارم که شده، بذار کاری رو که می‌خوام بکنم! میان احیا، چندین بار به او نفس دادم و کنترلش کردم. صدای فرناندز که داشت با تلفن حرف میزد، روی اعصابم بیشتر هم خط می‌کشید. - یه میت بر بفرستین به ساحل شنی… . با خشم صدایم را بالا بردم! - آمبولانس! و درست همان لحظه بود که دختر شروع کرد به سرفه و...
  16. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    متوجه شدم درستش می‌کنم
  17. Alii

    نظارت همراه رمان مطرودان | ناظر: K.M.A

    واای ممنونم واسه گفتن ایرادها چشم سعی می‌کنم رعایت کنم متوجه نشدم پیوستگی متن یعنی چی؟ و این که باز هم ممنون لطف دارین😁
  18. Alii

    در حال تایپ رمان مطرودان | علی ستوده

    بعید می‌دانستم حرفم را شنیده باشد، چون هنوز فکرش پیش من و اسلحه‌ای بود که فعلا‌‌ً دیگر قصد نداشتم کار خاصی با آن انجام دهم. - اون اسباب‌بازی نیست. لطفاً بذارین زمین. بالاخره از بهت و آن حالت یخ‌زدگی خارج شدم و با اخم اسلحه را به سمتش پرتاب کردم. با ترس و چلمنگی سعی کرد در هوا بگیردش اما به وضوح...
  19. Alii

    در حال تایپ رمان مطرودان | علی ستوده

    زینش را بستم و سوارش شدم. از در پشتی اصطبل خارج شدم و راه ساحل را در پیش گرفتم. باد با شدت میان‌ موهای نیمه‌بلندم نفوذ می‌کرد و پراکنده‌شان می‌کرد. گاهی چشم‌هایم را با بیخیالی می‌بستم و هوا را عمیق وارد ریه‌هایم می‌کردم. زندگی مسخره‌ی من در همین چیز‌ها خلاصه شده‌ بود. امکانات و هوای عالی و...
  20. Alii

    در حال تایپ رمان مطرودان | علی ستوده

    نمی‌دیدمش، اما می‌توانستم تصور کنم که تعظیم اغراق شده‌ای کرد و از اتاق خارج شد. در این کاخ و حتی در کل این جزیره‌ی بزرگ و درندشت، تنها کسی بود که احترامش به من واقعی بود و تردیدی در موردش نداشتم. من همه چیز داشتم، کاخ، نگهبان، خدمه، غذا، چند ماشین و حتی زمین گلف و اصطبل. اما در میان این زندگی...
عقب
بالا پایین